خلاصه فصل سوم ارتباطات و توسعه در جهان سوم

نوسازی، قدرتمندترین پارادایم برخاسته از دوره بعد از جنگ جهانی دوم بود که نتایج عظیم فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی داشت.

اقدام نوسازی و گفتمان توسعه

نوسازی، قدرتمندترین پارادایم برخاسته از دوره بعد از جنگ جهانی دوم بود که نتایج عظیم فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی داشت.

رهیافت نوسازی که از جمله آنها (نظریه اقتصادی نو کلاسیک اخیر) می باشد، فرد گرایی و عقلانیت علمی را تحسین می کردند. چیزهایی که در اولویت قرار داشت، رشد اقتصادی از طریق انطباق با نظام اقتصادی سرمایه داری، ایجاد زیر ساخت های طوری و کسب فناوری ها در نوسازی.

گفتمان نوسازی بر ۱٫فلسفه معینی از آنچه که توسعه در جهان سوم باید به وقوع بپیوندد و ۲٫بر چگونگی دستیابی به آن (توسعه) مبتنی است.

بنابراین: پارادایم مسلط توسعه بر ۱٫نظریه و عمل ارتباطات و ۲٫ توسعه  تاثیر گذاشت.

اورت راجرز  در این رابطه می نویسد:

مفهوم توسعه از رویدادهای تاریخی مانند – انقلاب صنعتی اروپا و آمریکا – تجربه استعماری در آمریکای لاتین، آفریقا و آسیا – تجربه گرایی کمی علوم اجتماعی در آمریکای شمالی – و فلسفه سیاسی ـ اقتصادی سرمایه داری سر چشمه گرفته.

او (راجرز) چهار عنصر دارای همپوشی را از مفهوم توسعه بیرون کشید:

  1. رشد اقتصادی از طریق صنعتی شدن بود و به معنی عبور از انقلاب صنعتی بود.
  2. انتخاب روش علمی بر تحقیق تجربی کمی غربی مبتنی بود ، در حالیکه فناوری بر سرمایه متمرکز و نیروی کار گسترده تکیه داشت.
  3. به منظور سرعت بخشیدن به فرایند توسعه،برنامه ریزی و کنترل باید متمرکز و توسط اقتصاد دانان و بانکداران انجام میگرفت.
  4. توسعه نیافتگی به مشکلات داخلی کشورهای در حال توسعه نسبت داده میشد تا روابط نامناسب بیرونی با دیگر کشورها.

ـ رشد اقتصادی و ارزش های علمی از مفاهیم کلیدی توسعه بودند که برای کشورهای توسعه نیافته به عنوان راه حل در نظر قرار گرفتند.

مهمترین مسئله کشورهای جهان سوم تشخیص ماهیت اقتصادی مشکلشان بود.

طرح های ۵ ساله در بسیاری از کشورها به منظور ۱٫سازماندهی فعالیتهای توسعه و  ۲٫برای رسیدن به پیشرفت اقتصادی به اجرا در آمد.

سپس …مشکلات شناسایی شده و داه حل ها به مقامات عالی دولت ها پیشنهاد شدند.

در پارادایم مسلط، صنعتی شدن به عنوان (راه اصلی رشد اقتصادی موفقیت آمیز) مورد توجه بود.

آمریکای شمالی و اروپای غربی در قرن ۱۹ از طریق صنعتی شدن به رشد اقتصادی رسیدند.

بنابراین، کشورهای جهان سوم تشویق شدند تا در یک برنامه صنعتی مانند – طرح های هیدروالکتریک (برقی-آبی) – صنایع فلزی و – انواع واحدهای تولیدی صنعتی، سرمایه گذاری کنند.

و فعالیت های توسعه با شاخص های کمی نظیر – تولید ناخالص ملی و – در آمد سرانه افراد سنجیده می شد.

 پیامد طبیعی اولویت دادن به رشد اقتصادی چه بود؟

این بود که علم تجربی کمی، محصول عصر روشنگری اروپا، بدون چون و چرابه عنوان روش شناسی علمی مسلگ پذیرفته شد.

اما هدف این علم چه بود؟ تولید دانش برای فهمیدن، مقوله بندی کردن، تبیین و پیش بینی جنبه هایی از واقعیت بیرونی بود.

برخی از ویژگی های مهم این روش  (روش علمی) ۱٫ اثباتی  ۲٫ تجربی و ۳٫ عینی است .

۱٫اثباتی است: ویژگی مسلط روش علمی غربی اثبات گرایی است.

انگاره ی اصلی علم اثباتی عبارتست از  الف) واقیت امری عینی است و فارغ از مشاهده کننده وجود دارد . ب ) واقعیت صرفا از این طریق مشاهده و تجربه میشود.

در این نوع تحقیق، ابزار اندازه گیری، مستقل از محقق است.

۲٫ تجربی است: دانشمندان به جهان خارجی ای ککه قابل شناسایی و بالقوه قابل اندازه گیری است، علاقمندند.

۳٫ عینی است: رویه ها و قواعد روشنی ساخته شده اند که فاصله محقق را از پدیده یا موضوع حفظ کنند.

این امر به منظور  – کنترل ذهنی محقق و  – به حداکثر رساندن اعتماد به نتایج تحقیق است.

نقل قولی از رئیس جمهور کندی در اینجا است که نشاندهنده ی ایمان به علم غربی برای حل مشکلات و مسائل کشور های توسعه نیافته است:

“در سرتاسر آمریکای لاتین میلیون ها نفر در حال مبارزه برای آزاد ساختن خودشان از بندهای فقر ، گرسنگی و بی خبری اند، در شمال شرق، آنان وفور را می بینند که علم جدید آنرا به ارمغان آورده است “.

علم، محور فناوری بود که انقلاب صنعتی با خود به ارمغان آورده بود،فناوری علم محور، کانون صنعتی شدن تجویز شده برای کشورهای در حال توسعه بود.در بیشتر موارد، فناوری ، ماشین محور بود،و سرمایه جایگزین نیروی کاری  شد که به وفور در کشورهای در حال توسعه در دسترس بود.نیاز شدید به سرمایه برای فناوری جدید، اغلب دولتهای در حال توسعه را مقروض آژانسهای دو جانبه و چند جانبه و بنگاههای فرا ملی ساخت.

در این فصل خواهیم دانست که ، خاستگاهها و پیامد های نوسازی فراتر نظریه و انگیزه اقتصادی بوده است .نوسازی ، همچنین ، یک نظریه اجتماعی و روانشناختی بود و یک مسیر تکاملی اجتماعی را مطرح می ساخت .بعلاوه ، نوسازی یک ایدئولوژی و یک گفتمان است . در واقع ، گفتمان نوسازی شیوه ی جدید تفکر برای بسیاری از مردم کشورهای جنوب را بدنبال داشت .

بنابراین : نوسازی صرفا یک فرایند نیست، بسته ای از فرایندهای تقویت کننده دوگانه ای است که هدف های خاصی را برای تغییر مطرح می سازد.

فرایند های نوسازی، گذر از اقتصاد ابتدایی و بخور و نمیر به اقتصادهای صنعتی شده و فناوری های عمیق، از فرهنگ های تحت سلطه به فرهنگ های سیاسی مشارکت جو، از نظام های بسته به نظام های باز و … می باشد. این تغییرات در هم تنیده، غرب را برای مدیریت جهان سوم از لحاظ سیاسی، اقتصادی، جامعه شناختی، علمی، نظامی و حتی از لحاظ خلاقیت و ابتکارات قادر می ساخت .

در اینجا به توصیف سه رویکرد عمده نوسازی می پردازیم:

  1. نوسازی به عنوان الگوی اقتصادی
  2. نظریه تکامل اجتماعی
  3. گفتمان نوسازی به عنوان الگوی اقتصادی

پارادایم مسلط به حمایت از طراحی و برنامه ریزی اقتصادی کلان پرداخت و سطح دخالت دولت را در اقتصاد افزایش داد .

این الگو علاقمند بود به رشد سریع اقتصادی که با میزان رشد صادرات اندازه گیری می شود .

بنابراین هدف مهم اقتصاد دانان تسریع همین رشد بود .

نظریه توسعه در این رهیافت اقتصادی بسیار ساده بود:

در این نظریه دو عامل اصلی اهمیت داشت:

  1. منابع تولیدی یک جامعه
  2. نهادهای اقتصادی که این منابع را بکار می گیرند

۱٫ منابع تولیدی

کمیت تولید کالاها و خدمات یک نظام، محصول بکار گیری عوامل مختلف بود:

سرمایه، نیروی کار، زمین و دیگر منابع طبیعی، فناوری، زیر ساخت ها و کار آفرینی

نیروی کار

تاکید بر افزایش کمیت و کیفیت تولید از طریق تخصصی شدن و تقسیم کار.کیفیت نیروی کار باید با نیاز های صنعت مدرن و همراه با ارتقای تواناییهای ذهنی و فیزیکی تقویت و منطبق شود . کشورهای در حال توسعه برای سرمایه گذاری و بهبود منابع انسانی ترغیب شدند .

سرمایه

تشکیل سرمایه در این الگو اهمیت ویژه ای داشت .جوامع باید کمتر مصرف و بیشتر پس انداز می کردند تا  با آنچه ذخیره می شود برای سرمایه فیزیکی مثل صنایع سنگین ، کارخانجات فولاد و سد ، سرمایه گذاری شود .

توسعه صنایع سنگین به این دلیل اهمیت داشت که تولید ماشین آلات و کالاها ی دیگر بدون آنها امکان پذیر نیست .

در واقع صنعتی شدن مترادف توسعه بود .

یک شیوه ی مهم برای ایجاد سرمایه ی کافی برای صنعتی شدن ،توزیع در آمدها و منابع بین سرمایه داران و کار آفرینان بود با فرض اینکه ،این گروهها سرمایه را مجددا برای تولید و ایجاد سرمایه بیشتر بکار می اندازند .

زمین

صنعتی شدن به استفاده کار آمد از زمین وابسته بود .به اعتقاد اقتصاد دانان ، توسعه کشاورزی ، مقدم بر توسعه صنعتی است .یعنی آنچه که در کشورهای غربی اتفاق افتاده

توسعه کشاورزی سبب تولید مازاد غذا و نیروی کار می شود که به نفع بخش صنعتی است .بعلاوه ، صادرات محصولات کشاورزی منابع لازم برای واردات سرمایه های فیزیکی مثل ماشین آلات را فراهم میسازد .و نکته اساسی در تولید انبوه بخش کشاورزی تغییر از روشهای انسانی/ حیوانی به ماشین محور است .گرح هایی مثل انقلاب سبز ،در بسیاری از کشورهای جنوب شرق آسیا دنبال شد ، در این طرح ، کشاورزان ترغیب شدند تا بدون نگرانی محصولاتی مانند برنج ،گندم ،و … را انتخاب کنند .کمکی که این طرح در ابتدا داشت ،این بود که ، برخی از این کشورها (جنوب شرق آسیا ) تولید غلات را برای مصرف داخلی (بویژه شهر نشینان) و صادرات به بازارهای بین المللی افزایش دهند .

فناوری و کار آفرینی

در این الگو ، فناوری در رشد تولید بخش های صنعتی و کشاورزی نقش اساسی دارد .بنابراین : استخدام متخصصان خارجی از کشورهای غربی مد نظر قرار گرفته بود .سرانجام اینکه ، کارآفرین ، عامل شتاب دهنده ( کاتالیزور) فرایند توسعه اقتصادی بوده .بطوریکه لرنر میگوید :”کار آفرین مخاطره جوست ، شدوه های سنتی کشت و کار و فعالیت را کنار میگذارد و فناوری های جدید را جایگزین آن میکند .

۲٫ نهادهای اقتصاد

 علاوه برمنابع تولیدی ، الگوی اقتصادی ارتدوکس به منظور هدایت نحوه ی استفاده از منابع ، بر مجموعه ای از نهادها متکی است از جمله موسسات برتون و وودرز ، آژانسهای سازمان ملل ، صندوق بین المللی پول ، بانک جهانی ، بنگاههای خصوصی ، وزارتخانه ها و دانشگاهها.

شرط لازم و مفروضات پارادایم سرمایه داری به شرح زیر است : (ویوور و جیمسون)

  1. مالکیت خصوصی همه بخشهای تولید
  2. نظام بهم پیوسته ی بازار همه ی ابزار تولید (نیروی کار، زمین و سرمایه) و محصولات
  3. شرط خصوصی سرمایه داری برای تولید محصولات (این سازمان خصوصی فارغ از کنترل مستقیم دولت)
  4. تجارت آزاد در سطوح محلی ، ملی و بین المللی

راهبرد توسعه بر اصول اقتصاد آزاد تمرکز دارد . یعنی اقتصاد کامل.

بنابراین در پارادایم نوسازی ، دولت ، سرمایه داران و کار آفرینان را به حال خود وا میگذارد و صرفا بر حفظ نظم و برقراری قانون نظارت دارد ،یعنی ، برقراری آرامش کامل برای سرمایه داران در حال تولید سودمند.

این راهبرد در انگلستان و بعدها آمریکا با موفقیت عمل کرده بود، و بعد برای توسعه ی کشورهای جهان سوم تجویز شده بود.اما این نظام همیشه به آسانی به کشورهای در حال توسعه منتقل نشده ، علاوه بر این ، بی اعتنایی به نیازهای جمعیت شناختی گروههای معین و اقلیت ها منجر به نابودی و انحطاط محیط زیست کشورهای مذکور شده است .

با این وجود که نوسازی ، امروزه ، اشکال جدیدی پیدا کرده ، چارچوب اساسی آن ، یعنی تاکید بر  سود ،خصوصی شدن و رشد فناوری  دست نخورده باقی مانده است .

نوسازی به عنوان تکامل اجتماعی

فکر توسعه، بیش از یک قرن قبل، در اروپا به منظور برقراری نظام و برای خارج شدن از هرج و مرج اجتماعی، فقر، بیکاری و شهری شدن سریع به کار گرفته شده بود. مفهوم توسعه برای راهبردهایی که به مدیریت صنایع و دخالت در مبارزه علیه بی نظمی اجتماعی در اروپای قرن ۱۹ و بعدها در مستعمرات مربوط بود به کار رفت.

پس از ابداع مفهوم جهان سوم نظریه ها و مفاهیمی که گذر اروپای غربی و آمریکای شمالی را از جامعه سنتی به جامعه مدرن و جدید نشان می دادند برای تجویز الگوهای توسعه در جهان سوم به کار گرفته شدند. الگوی مسلط در بحث توسعه جهان سوم بر بهره گیری از نظریه تکاملی داروین در تغییر اجتماعی مبتنی بود: تغییر در یک حوزه اجتماعی نه فقط موجب تغییر در حوزه دیگر می شود بلکه نوسازی اجتماعی قادر به ایجاد تغییر مدام است. نوسازی ضمن فشار برای تغییر، تغییرات اجتماعی را جذب می سازد و خود را با مقتضیات آن منطبق می کند و به نظر می رسد این فرآیند غیرقابل برگشت است. نوسازی شرط ضروری برای حرکت کشور به سوی توسعه است و کشوری که با نوسازی به سمت توسعه خیز برداشته است مدرن می شود و مدرن باقی می ماند.

نظریه های جامعه شناسی توسعه:

کانون نظریات جامعه شناختی کلاسیک و بیشتر نظریه های جدید چیستی، مسئله تغییر و تحول کشورهای اروپایی است. جامعه شناسان کلاسیک به نا به سامانی ها و آشوب های موجود و اشکال اجتماعی جدید برخاسته از صنعتی شدن، شهرنشینی و نوسازی جوامع اروپایی علاقه مند بودند.

در نظریه های توسعه «مورگان، کنت، اسپنسر، کید و وارد» طرفدار رویکرد تکاملی درباره جوامع انسانی بودند. در نظریه توسعه آن ها، تغییر فرهنگ ها با تکامل ارگانیسم مقایسه شده است یعنی تفاوت خیلی اندکی بین سیر تکامل انواع زیستی و تغییر جوامع انسانی قائل بودند. همان طور که در رشد ارگانیسم مجموعه ای از مراحل اجتناب ناپذیر و برگشت ناپذیر است مراحل رشد فرهنگ ها هم کاملاً به هم پیوسته است. در نظریه های تکامل اجتماعی، توسعه جوامع در مسیر خطی دنبال شده و مراحل عمده تحول جهانی بودند. دل مشغولی این نظریه پردازان اجتماعی تغییر تاریخی جوامع اروپایی بود و در این الگوها جوامع اروپایی توسعه یافته قرن ۱۹ و اوایل قرن ۲۰ به عنوان طولانی ترین مراحل توسعه یا تکامل نشان داده شده است.

«داروین» استدلال کرد همه ارگانیسم ها در یک مسیر خطی از اشکال عام و ساده تر به اشکال کامل پیچیده زیستی تکامل یافته اند. عالمان اجتماعی اولیه مکتب تکامل گرایی برای تبیین فرآیند نوسازی جوامع انسانی از نظریه داروین استفاده کردند. «هربرت اسپنسر» حتی اصل معروف داروین (بقای صلح) را در مورد فرهنگ نیز صادق می دانست. او مدعی بود جوامع غربی در مواجهه با فرآیند نوسازی جوامع به علت برتر بودن از نژادهای دیگر، توانستند خود را با شرایط تغییر سازگار کنند. این مکتب داروینیسم اجتماعی نامیده شد.

نظریه های تکامل اجتماعی در ظهور مفاهیم و فرضیه های مهم جامعه شناسی توسعه تأثیر گذاشت. نظریه های اولیه تکامل اجتماعی بر تبیین تغییر تاریخی غرب مبتنی بود در حالی که نظریه های جدیدتر در قرن ۲۰ به مقایسه توسعه کشورهای جهان سوم و کشورهای اروپایی و آمریکای شمالی می پرداخت و این کار را سبکی کامل ساده انگارانه و دو قطبی می کردند.

نظریه های جدیدتر تکامل اجتماعی صرفاً از نظریه تکامل اجتماعی برنخاسته بلکه از زمینه بزرگتر تفکر روشنگری که مفاهیم و ایده های دوگانه را ترویج می کرد نیز تأثیر پذیرفتند.

سنت در مقابل تجدد

الگوهای اولیه نظریه تکامل اجتماعی بر مفاهیم دو وجهی سنتی در مقابل تجدد مبتنی برود. این نظریه ها دو قطبی بودند به طوری که مراحل جهانی و عام در نظریه های اولیه تکامل اجتماعی به نقطه پایانی نوع آرمانی تقلیل یافته بود. این نوع آرمانی دو قطبی برای توصیف نقطه آغاز و پایان فرآیند تغییر احتمالی کشورهای اروپایی و آمریکای شمالی مفروض گرفته شد، تفکر روشنگری ارزش های دوگانه ای را مفروض می گرفت به طوری که نیمی از آن ها برای رشد علمی جوامع با اهمیت و نیمی دیگر بی اهمیت تلقی می شدند.

در نظریه های دو قطبی نوسازی، مرحله اولیه، جامعه سنتی و کوچکی بود به مفهوم اجتماعی روستایی و جایی که افراد همدیگر را می شناسند و روابط میان فردی با پیوندهای خانوادگی و همبستگی گروهی بسیار قوی عجین بود و از طرف دیگر مرحله پایانی جامعه بزرگ و شهری بود که در آن روابط میان فردی غیر شخصی بود و همبستگی گروهی و پیوندهای خویشاوندی بسیار محدود و سست بود و پیوندهای مردم تضعیف شده بود.

تغییر از جامعه سنتی به مدرن مستلزم تمایز پذیری ساختاری و تخصصی شدن کارکردی بیشتر بود. این تغییر ساختاری تغییر ارزش ها را در جهت فردی شدن، عرفی شدن، جهانی شدن و عقلانی شدن به دنبال داشت.

«کستلز» پارادایم جهانی جدیدی که مبتنی بر منطق شبکه ای عصر اطلاعات است پیش بینی می کند که در آن قدرت در شبکه های جهانی ثروت، قدرت، اطلاعات و … نشر می یابد، استحاله می شود اما از بین نمی رود و جهان چهارم به دلیل فقدان ارتباط با اقتصاد شبکه ای جهانی کاملاً از جامعه شبکه ای جدید دور خواهد بود.

طرح متغیرهای الگویی

این طرح محصول تلاش «تالکوت پارسونز» در نظریه اجتماعی کلان بود. اما برای گسترش نظریه های دو قطبی کلاسیک به کار گرفته شد و از دید نظریه پردازان کارکرد گرا ابزاری بود.

«هوزلیتز» برای تشخیص تغییر اجتماعی در جوامع مختلف، متغیرهای الگویی را به عنوان مدلی از جنبه های جامعه شناختی رشد اقتصادی به کار گرفت. در این طرح، جوامع سنتی دارای ویژگی های مشترک معینی هستند این ویژگی ها انتسابی اند که از نظر کارکردی ناهماهنگ و نامنسجم و معطوف به اهداف جزیی و بخشی است.

از طرف دیگر، جوامع مدرن دارای نقش های اختصاصی یا اکتسابی هستند که از طرف موفقیت در کارها به دست می آید: این ارزش ها معطوف به هنجارهای عام، عرفی و فراگیرند.

توسعه به منزله تمایز پذیری اجتماعی

اشاعه این مفهوم توسعه ارتباط مستقیمی با نظریه های تکامل گرایی اجتماعی در قرن ۱۹ داشت. طبق این نظریه، جوامع از طریق تفکیک هر چه بیشتر کارکرد نهادهای خود نوسازی می شوند. در جوامع ساده تر، هر گونه تمایز پذیری در نهادهای اجتماعی کاملاً دشوار است. یک نهاد ساده ممکن است کارکردهای مختلفی داشته باشد مثلاً نهاد خانواده علاوه بر داشتن کارکرد تولید مثل، جامعه پذیری، آموزش و حمایت های اقتصادی را بر عهده دارد. فرآیندهای تمایز پذیری در جایی رخ می دهد که نهادهای مختلف کارکردهایی را بر عهده می گیرند که قبلاً توسط یک یا دو نهاد یکپارچه و تفکیک ناپذیر انجام می شد. فرآیندهای تمایز پذیری اغلب با فرآیندهای ادغام همراه بود.

نظریه تمایز پذیری اجتماعی برای تشخیص مقایسه ای توسعه در جوامع توسعه یافته و توسعه نیافته به کار گرفته شد.

اصول عام تکاملی

«پارسونز» در این نظریه، ویژگی های ساختاری نظام هایی را در غرب که در فرآیند توسعه جامگی به بقای آن ها در محیط کمک کرده شناسایی و توصیف کرد: سازمان بوروکراسی، پول، بازار، نهادهای دموکراتیک و نظام حقوقی مشترک، این اصول عام به عنوان لازمه نوسازی جوامع توسعه نیافته تجویز شد.

در مجموع، کشورهای غربی الگوهای نوسازی فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی تلقی شدند که کشورهای جهان سوم باید از آن ها تقلید می کردند.

الگوی خطی توسعه

طرفداران این الگو «والت روستو» و «دانیل لرنر» اظهار داشته اند به محض این که نهادهای کلیدی و الگوهای رفتاری معین به وجود آیند، توسعه کم و بیش تداوم می یابد. تغییرات اجتناب ناپذیر شده اند و فرآیند توسعه در مسیر همگانی مشترک حرکت می کند.

«روستو» نظریه رشد اقتصادی اش را یک بیانیه غیر کمونیستی توضیح می دهد و الگویی ۵ مرحله ای از تغییر مداوم از اقتصاد سنتی به اقتصاد پیچیده صنعتی ارائه کرد: جامعه سنتی، مرحله پیش از خیز اقتصادی، مرحله خیز اقتصادی، مرحله نبوغ و نهایتاً مرحله مصرف انبوه.

«روستو» معتقد بود هر جامعه ای که بخواهد به مرحله نهایی یعنی مصرف انبوه برسد باید مراحل قبلی رشد اقتصادی را طی کند.

مرحله پیش از خیز اقتصادی زمانی که تفکر علمی جدید برای به کارگیری تولیدات جدید در کشاورزی و صنعتی به کار گرفته شود شکل می گیرد. مردم رشد اقتصادی را برای زندگی بهتر ضروری می دانند و راغب می شوند برای پس انداز کردن و در راه کسب سود شخصی خطر کنند، بانک به وجود می آید و زیرساخت ها به ویژه در ارتباطات و حمل و نقل توسعه می یابد. در خلال مرحله خیزش، کشور از وضعیت سنتی به مدرن تغییر می کند. این مرحله پیشرفت انقلابی را در بخش کشاورزی به وجود می آورد.

پس از مرحله خیزش، میزان ثابتی از رشد اقتصادی به طور منظم ادامه می یابد. محصولات بیش از جمعیت افزایش می یابد و پیشرفت های فناوری موجب پیدایش صنایع بسیار کارآمد می شود و اقتصاد جایگاه خود را در تجارت سود بین المللی پیدا می کند. گروه های زیادی، فراتر از نیازهای اساسی شان، مصرف انبوه کالاها و خدمات لوکس را به راحتی به دست می آورند. ایالات متحده، کانادا و ژاپن و کشورهای اروپای غربی به مرحله نهایی یعنی مصرف انبوه رسیده اند.

«لرنر» پویایی توسعه اجتماعی را در هسته اصلی، تحرک، شخصیت های تغییر پذیر، رشد رسانه های جمعی به منظور اشاعه ایده ها و نگرش های تحرک اجتماعی و تغییر، تعامل شهری شدن، سواد و صنعتی شدن، درآمد سرانه بالا و مشارکت سیاسی می دید.

«لرنر» معتقد بود توسعه نهادی به خیزشی برای نوسازی منجر می شود. او هم چنین یک پیش نیاز روان شناختی در میان مردم به عنوان همدلی را نیز مطرح کرده است. او ارتباط نظام یافته ای بین توسعه نهادهای مختلف می دید.

نوسازی به منزله تغییر فردی :

نظریه های نوسازی بر تغییر تکاملی تاکید می کردند . در انی نظریه ها تکامل اجتتماعی و نهادهای برای نوسازی ضروری تلقی می شد . اما برخی از این نظریه پردازان معتقد بودند که اگر نخست تغییر فردی رخ ندهد تغییر اجتمماعی ایجاد نخواهد شد .

وینر که یکی از نظریه پردازان نوسازی است معتقد بود که تغییر نگرش ها و ارزشها ، پیش نیاز ایجاد یک جامعه و سیاست اجتماعی – اقتصادی مدرن است .

همه ی نظریه پردازان نوسازی اتفاق نظر داشتند که تا زمانی که افکار و نگریشهای مردم یک جامعه سنتی / بی سواد و غیر علمی باشد / فناوری و علوم جدید و ایجاد نهادهای جدید ممکن نیست .

نظریه پردازان نوسازی که تز ماکس وبر درباره اخلاق پروتستانی را عاریه گرفته اند / اساسا آن را در چارچوب و زمینه ساختاری – تاریخی مناسب بکار نبرده اند . تز وبر درباره اخلاق پروتستانی اصولا به روابط قدرت / الزامات ساختاری و منابع سیاسی اقتصادی اروپای کاتولیک کتکی بود . این تز درباره پیچیدگی های هنجاری و ارزش های افراد در کشورهای جهان سوم نبود .

نوسازی بعنوان گفتمان :

نوسازی علاوه بر الگوهای اقتصادی و تکاملی اجتماعی / فرهنگ / ایدئواوژی و گفتمان است . تعریف مفاهیم انتزاعی ِفرهنگ / ایدئولوژی و گفتمان که دارای نمادهها و معرفه های غیر مادی هستند مشکل است .

تعریف فرهنگ از نظر ادوارد هال : فرهنگ نزد اعضای گروه مشترک است و در تعریف موقعیتشاان به آنها کمک می کند . فرهنگ اکتسابی است نه ذاتی و این اکتساب بهم پیوسته است . فرهنگ از ارتباطات جداناپذیر است و برای گسترش و توسعه ارتباطات فرهنگ به عنواان معانی مشترک تعریف می شود .

تعریف ایئولوژی از نظر لویی التوسر : ایئولوژی یک مفهوم نظری برخاسته از تفکر مارکسیستی است که به روابط اجتماعی ِمعانی و یا بازنمایی اشاره دارد که این روابط به موقعیت اجتماعی و طبقه اقتصادی مرتبط است .

رابطه فرهنگ و ایدئولوژی : برای گسترش فرهنگ طبقاتی / ایدئولوژی نقش مهمی در ایجاد و پایداری فرهنگ ایفا می کند .

مفهوم گفتمان :

این مفهوم در دوره پسا ساختارگرایی ظهور کرد . مکتب پس ساختارگرایی نقش گفتتمان را در معنا سازی اساسی می داند . برخلاف نظریه ایدئولوژی که معمولا ساختارها ی اجتماعی و اقتصادی را در خلق معنا وی داند / پسا ساختارگرایی معتقد است که ساختارهای مادی معنا ندارند و این گفتمان است که به آنها معنا می دهد و گفتمان بر ایدئولوژی و فرهنگ تاثیر می گذارد . نتیجه این بحث : نوسازی بازتابی از گفتمان / ایدلولوژی و فرهنگ است .

نقش گفتمان در نوسازی : یک بررسی نشاان داده است که هدف گفتمان نوسازی جایگزین کردن نظام های فرهنگی / ایدئولوژیک و حتی زبان غربی بر نظام هغای فرهنگی ایدئولوژیک و زبان غیر غربی بوده است .

شکل دهی مجدد واقعیت های مردم کشورهای جهان سوم هدف اصلی نوسازی است.

در سه دهه بعد از جنگ جهانی دوم / مفاهیم ترقی و توسع که از غرب وارد می شد / کم کم جای واقعیت های زندگی مردم در جهان سوم را گرفت .

سخنرانی افتاحیه هری ترومن رییس جمهور وقت امریکا نقطه جداکننده عصر فاشیسم و استعمار از استعمار نواست .در عصر نواستعمارگرایی استعمار با توسعه عجین می شود و این باور عمیق ایجاد می شود که انتقال دانش / و متخصصان غربی به کشورهای توسعه نیافته به نفع آنها ست و به انها کمک می کند که شبیه غرب بشوند.

به این ترتیب کشورهای جهان سوم هدف مکانیسم جدید قدرت قرار گرفتند . ایجاد شبکه ای از نهدهای بزرگ ( از سازمان ها و دانشگاههای بین المللی گرفته تا آژانس های توسعه محلی ) برای کارامد سازی و تداوم فعالیت دستگاههای نوسازی در دستور کار قرار گرفت .

به این ترتیب گفتمان توسعه غرب را قادر می ساخت تا جهان سوم را تنها از لحاظ سیاسی / اقتصادی و اجتماعی بلکه از لحاظ گفتمانی و ذهنی مدیریت کند.

نوسازی به عنوان گفتمان

نوسازی که در ابتدا برای توسعه و پیشرفت کشورهای جهان سوم با استفاده از تکنولوژی و پیشرفت های غربی پیشنهاد شده بود بتدریج علاوه بر الگوهای اقتصادی و تکامل اجتماعی ، فرهنگ و ایدئولوژی و گفتمان را نیز در برگرفت. در این زمینه نقش گفتمان به عنوان عامل اساسی در معناسازی مطرح شد و رغم نظریه ایدئولوزی که معمولا ساختارهای اجتماعی و اقتصادی را در خلق معنا موثر می دانند . طبق نظریه گفتمان ساختار مادی را بدون معنا در نظر گرفت.

هدف گفتمان نوسازی از ابتدا جایگزین کردن نظام های فرهنگی،ایدئولوژیک و حتی زبان غربی بود که می توان آغاز این سیاست را با  سیاست ترومن همزمان دانست . این سیاست معتقد بود که انتقال دانش ، فعالیت ها و متخصصان به نفع کشورهای توسعه نیافته است و به آنها کمک می کند که شبیه غرب شوند.

در این راهبرد پیشنهاد شده بود تا اقتصاد، فرهنگ ها و جامعه هایشان به عنوان موضوعات جدید دانش که در واقع امکانات جدیدی برای کسب قدرت فراهم می کند روزآمد شود. در این پیشنهاد موضوع توسعه نیافتگی مورد توجه قرار گرفت و به قول ادوارد سعید غرب را قادر ساخت تا جهان سوم را نه تنها از لحاظ سیاسی ، اقتصادی و اجتماعی بلکه از نظر گفتمانی و ذهنی نیز مدیریت کند . بنابراین قدرت گفتمانی امکان دسترسی به واقعیت های روزانه مردم کشورهای جهان سوم را به عنوان موضوعات علمی میسر ساخت و از طریق هر مکانیسم ممکن تلاشکرد تقریبا هر چیز بومی اعم از مادی و غیرمادی را با واردات غرب جایگزین کند و بنابراین در حوزه دین ، جنسیت و محیط زیست به عنوان سه موضوعی که ارزش و هنجارهای غرب باید جایگزین آن شود وارد شد.

سوگیری دین در نوسازی

از نظر نوسازی اسلام به سبب انعطاف ناپذیری ، هندویسم به سبب ریاضت گرایی و بودیسم به سبب تاکید آن جهانی اش مورد انتقاد قرار گرفت . مفروضات ماتریالیستی نوسازی با ادیان و ابعاد معنوی  جامعه و فرهنگ ناسازگار بود و دین و معنویت اساسا به عنوان منابع مثبت برای توسعه یافتگی نادیده گرفته شدندو بیشتر به عنوان حوزه مقاومتی که باید با اتخاذ راهبردهایی خلاق بر آنها فائق شد دیده شدند.

سوگیری مردسالاری در نوسازی

نوسازی الگوی مردسالاری غربی را صادر کرد که در آن فرض بر این بود که مردان در گیر اقدامات اقتصادی و منبع درآمد هستند . در این دیدگاه نقش های اقتصادی زنان در کشاورزی ، صنعت ، بازاریابی و خدمات نادیده گرفته می شد و زنان به جای ایفای نقش فعال به عنوان انسان های منفعل ، خدمت خواه و دریافت کنندگان رفاه و برای تولید مثل در نظر گرفته شدند.

دیدگاه نوسازی بر این باور بود که پس از اینکه مردان جهان سوم یادبگیرند چگونه به تنهایی جوامع شان را برای نو شدن ساماندهی کنند . زنان سرانجام مجبورند وضعی «مترقی» نسبت به توسعه بگیرند.

طبیعت و محیط زیست در گفتمان توسعه

دیدگاه اولیه در باره طبیعت در نظریه نوسازی غلبه بر طبیعت بود همانطور که فرانسس بیکن می گوید: دانش علمی و اختراعات مکانیکی منتج از آن صرفا راهنمای ما به روند طبیعت نیستند ، بلکه می توانند بر آن غلبه کنند و بنیان آن را بلرزانند.

بنابراین ابتدا ارزش طبیعت صرفا به ظرفیت آن در تغذیه میل سیری ناپذیر ماشین توسعه بود. اما در نیمه قرن بیستم فرسایش طبیعت ، کاهش منابع به دلیل بهره منی آزمندانه ، گفتمان نوسازی را از بهره برداری صرف طبیعت به مدیریت منابع طبیعی تغییر داد و امروز توسعه پایدار  یا محیط زیست پایدار به عنوان موضوعات اصلی در استفاده از منابع طبیعی مطرح است

یک نمونه در گفتمان محیط زیست « گفتمان کنترل جمعیت » است

طبق نظریه نوسازی مسئله توسعه نیافتگی و فقر رایج به رشد بی رویه جمعیت مربوط است به گفته مالتوس محصولات کشاورزی به صورت تصاعد حسابی و جمعیت به صورت تصاعد هندسی افزایش می یابند که به ایجاد چرخه معیوب توسعه نیافتگی می انجامد .بنا بر این میزان باروری بالای باروری در کشورهای جنوب فرسایش محیط زیست رتا به دنبال خواهد داشت . این موضوع از لحاظ گفتمانی به باروری زنان نسبت داده شد و از این روزنان هدف  طرحها ی بیشماری قرار گرفتند تا باروریشان کنترل شود.

فصل اول

فصل دوم

فصل سوم

فصل چهارم

فصل پنجم

فصل ششم

منبع خلاصه نویسی