درگذشت مرتضی پاشایی و دو نکته برای روابط عمومی ها

سیدحسین قوامی: «مرتضی پاشایی» خواننده جوان کشورمان در سپیده‌دم بیست و سوم آبان ماه روی در نقاب خاک کشید و پس از مدت ها دست و پنجه نرم کردن با بیماری صعب‌العلاج سرطان معده، به دیار باقی شتافت.

خبر تلخ درگذشت او، پر بیننده‌ترین خبر سایت‌ها و خبرگزاری‌ها شد و موج فراگیر اعلام تسلیت، ابراز همدردی و شرکت در تجمعات عزاداری را به دنبال داشت که این موضوع منحصر به شهرهای بزرگ نبود و از تهران و مشهد و قم و سمنان و گنبد و بندرعباس گرفته تا کرمانشاه و یزد و دزفول و اهواز و زنجان و تبریز و … را در بر گرفت و هواداران ایشان با برگزاری تجمعات خیابانی با همخوانی ترانه‌هایش، به ذکر دعا، صلوات و روشن کردن شمع پرداختند و یاد هنرمند محبوب خویش را گرامی داشتند.

این اولین باری نبود که فردی بر اثر ابتلا به این بیماری هولناک جان باخت و قطعا آخرین بار نیز نخواهد بود. اما چیزی که ضایعه درگذشت این خواننده جوان کشورمان را متفاوت کرد،‌ سیل تجمعات و واکنش گسترده طرفدارانش در شهرهای مختلف بود که تعجب عموم صاحب‌نظران، اساتید، مدیران و مسئولان کشور را در پی داشت.

تعدادی از صاحب‌نظران و گروه‌های مرجع جامعه متعجب و تا حدودی متحیرند که چه اتفاقی افتاده که مرگ خواننده‌ای که حداکثر سه سال فعالیت حرفه‌ای داشته و بیش از دو آلبوم منتشر نکرده است، می‌تواند بازتابی چنین گسترده، فراگیر و مهار ناشدنی داشته باشد؟!

این سوال مهمی است که کنکاش پیرامون آن، می‌تواند دریچه‌های مفیدی را پیش روی روابط‌عمومی‌ها بگشاید، از این رو از دو منظر به این موضوع می‌پردازیم:

۱) چندی پیش در یک برنامه مناسبتی قرار شد اجرای موسیقی زنده داشته باشیم و به همین مناسبت به صورت غیر رسمی از پرسنل شرکت نظرسنجی کردیم که علاقه‌مند به دعوت از کدام خواننده هستند. جمع‌بندی نتایج نشان می‌داد که مرتضی پاشایی به همراه یکی دو نفر دیگر در صدر فهرست نظرسنجی غیر رسمی و غیر حرفه‌ای ما در جامعه آماری یک شرکت مهندسی قرار گرفته است. بنابراین می‌شد حدس زد که تعداد طرفداران ایشان در سطح جامعه نیز اگر بیشتر از طرفدارانش در شرکت ما نباشد، قطعا کمتر نیست. از این رو واکنش هواداران و علاقه‌مندان ایشان بعد از درگذشتش، به هیچ‌وجه موجب تعجب و تحیر نگارنده نشد و امری طبیعی بود. چون با یک نظرسنجی ساده توانسته بودیم تصویری تا حدودی واقعی از جامعه خود داشته باشیم و متناسب با آن برنامه‌ریزی کنیم. در صورتی که این اتفاق هیچگاه در سطح جامعه بزرگتری به نام تهران یا ایران نمی‌افتد و ما از خواسته‌ها، افکار، عقاید و آرای عموم جامعه بی‌اطلاعیم.

پروفسور مولانا می‌گوید: «روابط‌عمومی در واقع رابطی است بین سازمان و مردم؛ و سعی دارد که اهداف سازمان را برای مردم تشریح کرده و عکس‌العمل آنها را به تصمیم‌گیران خبر دهد.» بنابراین در یک روابط‌عمومی قدرتمند همواره باید جامعه مخاطبان مورد ارزیابی قرار گیرد تا اولا علایق و سلایق آنان شناسایی شده و متناسبت با آن به تولید پیام و محتوا بپردازیم و در ثانی تاثیر ارائه اطلاعات و پیام‌ها بر آنان مشخص شود و با استفاده از اینگونه ارزیابی‌ها است که می‌توان به کارآیی و اثربخشی روش‌های به کار رفته پی برد و در جهت ارتقای سطح آن‌ها اقداماتی را انجام داد. به این ترتیب واژه‌ای به نام افکارسنجی (Opinion poll) اهمیت پیدا کرده و خودنمایی می‌کند.

پدیده‌ی افکارسنجی یا نظرسنجی، راه حل ساده، موثر و کم هزینه‌ای است که برای شناسایی نگرش‌ها، ارزیابی‌ها، عقاید، نظرات و دیدگاه‌های کارکنان، مشتریان، مشترکان، مصرف‌کنندگان، ذی‌نفعان و به‌طور کلی «افکار عمومی» به‌کار می‌رود. این پدیده به کمک متخصص روابط‌عمومی آمده و به وی می‌گوید که مردم در مورد نهاد یا سازمان متبوع او چگونه می‌اندیشند؟ نظرشان در مورد تولیدات، محصولات یا خدمات چست؟ آیا تبلیغات یا پیام‌های ارسال شده از جانب روابط‌عمومی را دریافت کرده‌اند؟ اگر دریافت کرده‌اند، چه واکنشی از خود نشان داده‌اند؟ و با یافتن پاسخ این سئوالات است که کارگزار روابط‌عمومی می‌تواند کیفیت کار خود را ارزیابی کرده و بر اساس آن برنامه‌ریزی نماید. این موضوعی است که در ایران کمتر مورد توجه قوای سه گانه، سازمان‌ها و نهادهای دولتی و خصوصی قرار گرفته است،‌ یا اگر توجهی نیز به آن شده، آلوده به اغراض سیاسی، حزبی، سلایق فردی، مصلحت اندیشی‌ها و .. شده است. بنابراین معمولا ما نمی‌توانیم افکار عمومی را سنجیده و برآورد، ارزیابی و پیش‌بینی درستی از رویدادهای کشور یا سازمان خود داشته باشیم. برای همین است که رویدایدهایی چون درگذشت مرتضی پاشایی و واکنش طرفدارانش برایمان ناشناخته و اعجاب انگیز است و در مقابلش ابراز شگفتی می‌کنیم.

۲) روزهایی که مرتضی پاشایی در بیمارستان بود، نسل جوان بیش از هر خبر دیگری، خبرهای مربوط به آخرین وضعیت این خواننده پاپ را دنبال می‌کرد و خبر تلخ درگذشت او نیز به سرعت منتشر شد که بخش اعظمی از این موضوع حاکی از وجود رسانه‌های نوظهور، قدرتمند و فراگیری به نام شبکه‌های اجتماعی است. رسانه‌هایی که تحت تاثیر هیچ فیلتر و فیلترینگ هوشمند و غیر هوشمندی نیستند و مسیر خود را می‌پیمایند و شبکه‌سازی کرده و موج می‌سازند.

امروزه شبکه‌های اجتماعی وراث خلفی برای حوزه عمومی «یورگن هابرماس» شده‌اند و افراد به‌طور آزادانه در آنها به گفتگو می‌پردازند و از طریق مفاهمه، استدلال و در شرایطی عاری از هرگونه فشار، اضطرار یا اجبار دورنی یا بیرونی و بر مبنای آزادی، آگاهی تعاملی و در شرایط برابر برای تمام طرف‌های مشارکت‌کننده در حوزه مذکور، مجموعه‌ای از رفتارها، مواضع و جهت‌گیری‌های ارزشی و هنجاری را تولید می‌کنند.

به اعتقاد نگارنده، نظام اجتماعی-سیاسی ایران به‌صورت رسمی و تعریف شده، فاقد حوزه عمومی با مولفه‌های مدنظر «هابرماس» است. در واقع حکومت از تعریف کردن چنین فضایی که همه افراد بتوانند با شرایط برابر و یکسان در آن حضور داشته باشند و نقطه نظرات خود را طی مباحث عقلانی و منطقی و به‌دور از هرگونه مصلحت‌اندیشی در موافقت یا مخالفت با سیاست‌های دولت بیان کنند، ناتوان بوده یا شاید هم اراده‌ای برای تعریف چنین فضایی وجود نداشته است. از این رو شبکه‌های اجتماعی خواسته یا ناخواسته نقش آن را بر عهده گرفته‌اند و در رویدادهایی چون اجرای کمپین‌های مختلف قدرت‌نمایی می‌کنند.

بنابراین روابط‌عمومی‌ها با درک این موضوع و شناخت صحیح این شبکه‌ها می‌توانند به جای گرفتار آمدن در رویکردهای بی اثر و کم نتیجه‌ای چون فیلترینگ، زبان گفتگو در این شبکه‌ها را آموخته و با استفاده از قدرت نامحدود شبکه‌های اجتماعی، افکار عمومی را شکل داده و در مسیر سیاست های سازمان خود هدایت نمایند.

 

لینک مطلب در روزنامه شرق

لینک مطلب در شبکه اطلاع رسانی روابط عمومی ایران

لینک مطلب در همشهری آنلاین

لینک مطلب در سایت کاوشگران روابط عمومی