قیف بزرگی را تصور کنید که قطعههای پازل از سمت گشاد آن به پایین میافتد. مخاطبان ارتباط جمعی مانند کسانی هستند که زیر قیف نشستهاند و میکوشند تا قطعههای پازل را کنار هم بگذارند. البته این کار بسیار دشوار است؛ زیرا نه تنها قطعهها سریع تر از توانایی چینش ما به پایین میافتند. بلکه حتی خیلی از آنها اساسا به معمایی که ما در حال کار با آن هستیم، مربوط نیستند.
در روزهای نخستی که کاربران کامپیوتر از پنجره سیستم عامل به دهکده جهانی اینترنت سرک کشیدند، با وجود آنکه صفحات اینترنت تنوع چندانی نداشت و ویزای ورود به آنها کارت اینترنت کم سرعت (Dialup) بود، همه چیز جذابیت خاصی داشت و بکر و بدیع و شگفت انگیز بود.
در آن روزگار، میشد صفحاتی که حاوی اطلاعات جالبی بود را ذخیره کرد و در فرصت مناسب آنها را به صورت offline خواند و در جمع دوستان در موردش صحبت و بحث و گفتگو کرد.
اما امروزه در انتهای مسیر وب ۲و همزمان با رشد بیسابقه شبکههای اجتماعی، حجم اطلاعات رد و بدل شده در فضای مجازی، از عدد اعجاب انگیز ۱۰ زتابایت گذشته است. (هر زتابایت معادل ۱۰ به توان ۲۱ بایت یا یک میلیون میلیون گیگابایت است) این در حالی است که حجم اطلاعات در سال ۲۰۰۰ بین ۲۰ تا ۵۰ ترابایت بود و در سال ۲۰۰۳ نیز از ۱۶۷ ترابایـت تجاوز نمیکرد.
این آمار و ارقام فقط مربوط به فضای اینترنت است؛ اگر حجم اطلاعات مبادله شده در دیگر کانالهای ارتباطی مثل رسانههای مکتوب، تلفن، رادیو، تلویزیون و … را در نظر بگیریم، قطعا به عدد غیرقابل تصوری خواهیم رسید که مخاطب در معرض آن قرار دارد و بمباران اطلاعاتی میشود. در چنین شرایطی صحبت کردن از مخاطب فعال (Active Audience) کمی دشوار است.
مخاطب فعال
در علم ارتباطات به مخاطبی «فعال» گفته میشود که حداقل دارای سه ویژگی زیر باشد: (۱۹۸۸Frank Biocca)
۱٫ انتخابی بودن (Selectivity): مخاطب فعال، هدفمندانه به سراغ رسانه رفته و با دقت به آن توجه میکند و بعد از اتمام برنامه از رسانه فاصله میگیرد. در واقع استفاده از قبل برنامهریزی شده از رسانه اولین شرط مخاطب فعال است.
۲٫ نفعگرایی یا سودمندی (Utility): مخاطبان فعال برای رفع نیازها و رسیدن به اهداف خاصی از رسانه استفاده میکنند.
۳٫ درگیری (Involvement): اغلب تحقیقات انجامشده در این زمینه پیرامون رسانهای مانند تلویزیون است که درگیر نشدن را با رفتاری که موجب میشود فرد در حین تماشای تلویزیون به کاری متفرقه بپردازد، ارتباط دادهاست. (فرض بر این است که هرچه استفاده از تلویزیون هدفمندتر باشد، کمتر در حین تماشا به کارهای متفرقه پرداخته میشود و مخاطب فعال با درگیر شدن در محتوا و پردازش اطلاعات به تماشای تلویزیون میپردازد.)
با مرور ویژگی های مخاطب فعال، میتوانیم ویژگیهای مخاطب غیرفعالی یا منفعل را نیز درک کنیم.
امروزه حجم وحشتناک اطلاعات ارسال شده از سوی رسانههای جمعی، قدرت انتخاب را از مخاطبان گرفته و آنان را ناخودآگاه را به انفعال کشانده و قدرت تفکر و تامل را از آنها میگیرد. بنابراین دیگر فرصتی برای ذخیرهسازی اطلاعات ندارند و اگر هم داشته باشند، فرصتی برای مراجعه دوباره و پردازش و تفکر و تعمق بر آن وجود ندارد. پس هر روز با دنیای ناشناخته و فرآیندهای جدیدی رو به رو میشوند که نه عمر نوحی برای شناخت آنها وجود دارد و نه فرصت و مجالی برای تحلیل و بررسی همه پیامهای دریافتی. اینجاست که با اندیشمندانی چون «اورین کلپ»، «سول وورمن»، «نیل پستمن» و دیگران، در مورد دیدگاههای انتقادی به رسانههای جمعی همذات پنداری کرده و شاید بر سر این جمله به توافق برسیم که «مخاطب ارتباط جمعی، نه یک گیرنده، بلکه یک قربانی است.»
«اورین کلپ» (Orrin Klapp) با ذکر مثال «قیف»، شکاف رو به ازدیادی که میان اطلاعات و معنی روی داده است را شبیهسازی میکند و میگوید: «قیف بزرگی را تصور کنید که قطعههای پازل از سمت گشاد آن به پایین میافتد. مخاطبان ارتباط جمعی مانند کسانی هستند که زیر قیف نشستهاند و میکوشند تا قطعههای پازل را کنار هم بگذارند. البته این کار بسیار دشوار است؛ زیرا نه تنها قطعهها سریع تر از توانایی چینش ما به پایین میافتند. بلکه حتی خیلی از آنها اساسا به معمایی که ما در حال کار با آن هستیم، مربوط نیستند.»
خلاصه حرف «کلپ» این است که در فضای رسانهای موجود، مخاطب، اطلاعاتی میگیرد که آن را نمیفهمد. بنابراین هرچه فراوانی، سرعت و تراکم اطلاعات بالا میرود. بشر از وحدت و هماهنگی فاصله میگیرد و روح او نیز پاره پاره میشود.
«ریچارد سول وورمن» (Saul Warman) نیز به گونهی دیگری بر این واقعیت تاکید میکند و هشدار میدهد که «شکاف رو به گسترشی میان آنچه میفهمیم و آنچه تصور میکنیم ایجاد شده است.»
اما با وجود این حقایق تلخ، آیا راهی برای خلاصی از دست رسانههای جمعی وجود دارد؟! آیا فواید رسانههای جمعی در مقابل مضراتش قابل چشمپوشی است؟!
«نیل پستمن» (Neil Postman) در مقام پاسخ به این گونه سئوالات برمیآید و میگوید: «باید به تکنولوژیهایی که برای انسان آسایش و امنیت فراهم کرده، احترام گذاشت. چرا که اثرات و ثمرات مثبت رسانهها چنان بیشمارند که نمیتوان ساده انگارانه نقش آنها را در توسعه و پیشرفت و آگاهی جوامع بشری انکار کرد؛ اما رویکرد و تفکر تکنولوژیک، راهکار امحای دغدغه ها، سردرگمیها و مشکلات انسان نیست؛ بت سازی از تکنولوژی و ستایش بیش از حد رسانههای نوین، انسان را زبون ساخته و به دنیای غیرواقعی که در آیینه «آی پد» و «آیفون» خلاصه شده، میکشاند. به تعبیری، انسان امروز از اسکرین کوچک موبایل خود به دنیای بزرگ واقعیتها نظر میاندازد و تنها حقیقتهایی را که یارای بازتاب در این آیینه را دارند، می بیند.»
اینگونه است که مخاطبان برای بهره بردن از محاسن تکنولوژی و فواید رسانههای جمعی، چارهای ندارند جز آنکه فعال شده و دست به انتخاب بزنند. مخاطبی که نتواند انتخاب کند و آیین انتخاب کردن را نیاموزد، قطعا برایش انتخاب میکنند و سرنوشتش را رقم میزنند.
مخاطب باید بتواند از میان انبوه اطلاعات و رسانهها، دست به انتخاب بزند و با خودآگاهی و عقلانیت در معرض پیامهای گزینش شده قرار گیرد و از ورود ناخواستهها جلوگیری کند. در حقیقت مخاطبان باید نقش دروازهبان خبر را که سالها قبل مانع ورود یک سری اطلاعات بر اساس خواستههای مالکان سرمایه و رسانه میشد، بازی کنند و خودآگاهانه اطلاعاتی را دریافت نمایند که موجب رشد و توسعه آنها شود. اما در اینجا مسئله این است که «آیا مخاطب به خود آگاهی رسیده است؟»