شش آدم نامرئی در یک گفتگوی ساده!

بارنلوند از محققان علوم ارتباطات است که در سال ۱۹۷۰ نظریه ای غیرخطی برای ارتباط انسانی مطرح می کند و در آن نشان می دهد که در هر فرایند ارتباط انسانی شش نگرش اثرگذار بر نتیجه ارتباط حضور دارند و هر یک به سهم خود نقشی جدی ایفا می کنند:

۱) نگرش ما در مورد خودمان:

نخستین متغیر تاثیر گذار بر فرایند ارتباطات انسانی «خویشتن خویش» است. اساساً ارتباط از خویشتن آغاز می شود. به این معنا که من چه تصویر و تصوری از خودم دارم. نقاط قوت و ضعفم را در چه می دانم و خودم را چگونه و بر چه اساس تعریف می کنم. بسته به این تعریف، ارتباطم با دیگران و چگونگی آن بسیار متفاوت خواهد بود. مثلاً بدیهی است فردی که اعتماد به نفس بالایی دارد، از توان ارتباطی بالاتری نسبت به کسانی که اعتماد به نفس کمتری دارند، برخوردار است.

۲) نگرش ما در مورد دیگران:

تصویر دومی که در این ماجرا درگیر است، محصول نگرشی است که من از مخاطبم دارم. اینکه من او را چگونه می بینم و چه برداشتی از رفتار و شخصیتش دارم، بر نوع برخورد من بسیار موثر است. مثلاً آیا به نظرم آدم راستگو و درستکاری است؛ یا خدای ناکرده او را شخصی فریبکار و حقه باز می دانم. بدیهی است که هر دو نفری که تا این مرحله به آن ها اشاره شده محصول تجربه های پیشین من است. ضمن آنکه همیشه این احتمال وجود دارد در قضاوتم اشتباه کرده باشم. هرچند ما اغلب کمتر به قضاوت هایمان شک می کنیم. به هر حال، این تازه ابتدای داستان است و هنوز چهار تصویر دیگر در این رخداد نقش دارند.

۳) فکر می کنم دیگری به من چگونه می نگرد:

سومین متغیر، تصویری است که من از تصور دیگران درباره خودم می سازم. یعنی اینکه فکر می کنم دیگران درباره من چه فکری می کنند و مرا چگونه آدمی می دانند. بدیهی است که این تصور می تواند بسیار متنوع و گوناگون باشد. ممکن است گمان کنم دیگران مرا دوست دارند و برایم احترام قائلند. از سویی چه بسا تصور کنم از من بیزارند و دلشان برایم نسوخته است، یا مرا ساده لوح فرض کرده اند. بسته به اینکه به کدام نتیجه برسم، نوع ارتباطم با دیگران به شدت متفاوت خواهد بود.

۴) نگرش دیگری دربارهء خودش:

تا این مرحله سه تصویر ساخته شد، که در ساخت هر سه من به عنوان یک سوی فرایند ارتباط نقشی اساسی دارم. حال آنکه سه متغیر دیگر نیز در آن سوی فرایند حضور دارند، که محصول ذهنیت و تجربه زیستی مخاطب ماست. چهارمین متغیر اساساً ساخته و پرداخته ذهن طرف مقابل گفتگو درباره خودش است. به این معنا که او خود را چگونه می بیند؟ مثلاً، آیا خود را آدم فروتن و متواضعی می داند یا برعکس دچار خودخواهی و غرور است. البته این فقط یک صفت است که در طیفی از تواضع تا تکبر در نوسان است و دهها ویژگی دیگر در این زمینه نقش دارند. به این ترتیب، در مقابل تصویری که در بند نخست این فهرست من از خودم ساخته ام، اکنون مخاطبم نیز تصویری از خودش در ذهن دارد. تصویری که از آن بی خبرم. به سخنی دیگر، مشکل اینجاست که معمولاً این تصاویر پنهانند و فقط با نشانه هایی می توان به آن پی برد، هر چند باز هم احتمال خطا در ارزیابی این نشانه ها بسیار زیاد است.

۵) نگرش دیگری نسبت به من:

اینکه مولفه پنجم چیست و چه تاثیری بر فرایند ارتباط دارد، به این وابسته است که مخاطب چگونه به من می نگرد. مثلاً آیا او مرا انسانی آگاه، شریف و خیرخواه می داند یا تصور دیگری در ذهن دارد. مثلاً بر اساس تجربه های قبلی خود چه تصویری از من در ذهنش ساخته و پرداخته است؟

۶) باور دیگری نسبت به اینکه ما به او چگونه می نگریم:

سرانجام ششمین تصویر که به نحوی درگیر این ماجراست محصول پاسخی است که نفر مقابل به این پرسش می دهد که من چگونه به او می اندیشم. بنابرین او از ذهنیت من در مورد خودش برداشتی دارد، که باید امیدوار بود به واقعیت نزدیک باشد. در هر صورت این تصویر هر چه باشد، طرف مقابل در شرایطی سعی می کند با اقدامی آن را تقویت کند و در شرایطی برعکس در تضعیفش بکوشد. مثلاً اگر همکارم نگران است که او را انسان مغروری بدانم، شاید برای تغییر این ذهنیت در برخورد بعدی بسیار فروتنانه ظاهر شود. یا برعکس اگر به نظرش رسیده که او را آدم ساده لوحی تلقی کرده ام، تلاش کند از خودش هوش و ذکاوت نشان دهد تا آن برداشت نادرست اولیه از بین برود.

نتیجه:

بنابرین این شش تصویر پنهان در ذهن دو طرف یک تعامل اجتماعی، همچون شش آدم نامرئی، پیوسته حضور دارند و همزمان نقش ایفا می کنند. این نقش ها چنان در هم تنیده اند که تشخیص هر یک دشوار است. در نتیجه برآیند این شش تصویر به نتایج مختلف و گاه شگفت آوری منجر می شود که نمونه های آن هر روز در زندگی روزمره رخ می دهد.

 

سایر فیلم ها