خلاصه درس ارتباطات و توسعه

استاد: دکتر سمیه تاجیک اسماعیلی

رشد:

مفهومی زیستی است مانند قد یا وزن. کمی است و کاملا قابل اندازه گیری با ابزار مانند رشد اقتصادی.

توسعه:

مفهومی کیفی است و اعم از رشد است. توسعه بار ارزشی مثبت برای تمام جوامع دارد، پیچیده و چند بعدی است (سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، فناوری، اجتماعی و …)

توسعه، پیشرفت و رشد همیشه حرکت رو به جلو هستند. این مفهوم با مدرنیته گره خورده است و از گفتمان های درون مدرنیه است.

مهمترین محور مدرنیته شکل گیری فرد است که چهره اساسی جهان مدرن است.

کانت اولین کسی بود که دنیای فیزیک (تبیین علمی) و متافیزیک (خارج از درک و فهم ما) را از هم جدا کرد.

اصطلاح جهان سوم در سال ۱۹۵۲ توسط آلفرد سووی به کار رفت که به کشورهای در حال توسعه یا توسعه نیافته گفته می شود. در دهه ۸۰ به این نتیجه رسیدن که اصطلاع خوبی نیست لذا به آن کشورهای در حال توسعه گفتند.

عوامل توسعه‌نیافتگی

۱٫ عوامل بیرونی استکبار و استعمار جهانی، دولت‌های غربی، توهم توطئه، همین عوامل باعث بروز مکتب وابستگی شد.

۲٫ عوامل داخلی شامل ویژگی‌های جهان سوم است که باعث بروز مکتب نوسازی شد

تعریف توسعه‌نیافتگی

وضعیتی است که به دلیل عدم هماهنگی بین عوامل اقتصادی و تکنولوژی کاربردی امکان استفاده همزمان از کار و نیروی سرمایه به ما نمی‌دهد. در توسعه‌نیافتگی و توسعه‌یافتگی مهم‌ترین بحث اقتصاد و رفاه اقتصادی است و بحث توسعه با توسعه اقتصادی پیوند عمیقی دارد.

ویژگی‌ کشورهای جهان سوم 

  1.  از نظر نیروی انسانی، حوزه کشاورزی خیلی گسترده‌تر از صنعت بوده و بیکاری پنهان دیده می‌شود.
  2. تولیدات این کشورها معمولاً استخراج مواد خام و صادر کردن آن است.
  3. از نظر رژیم غذایی بسیار فقیرند و اغلب سوء تغذیه دارند.
  4. دارای میزان بالایی از بی‌سوادی هستند.
  5. رشد جمعیتی بالایی داشته و هرم جمعیتی آن جوان است.
  6. از تضادهای طبقاتی و نابرابری‌های اجتماعی و اقتصادی رنج می‌برند.

سه عامل اساسی که در همه کشورهای جهان سوم دیده می‌شود

۱ – فقر، ۲ – قبلاً مستعمره‌ بوده، ۳ – در جنگ سرد بین دو ابر قدرت بوده و وابسته به آنها نبودند.

تقسیم‌بندی کشورهای در حال توسعه از لحاظ مکان و فضای جغرافیایی

  1. کشورهای آفریقایی از لحاظ سطح ساخت اقتصادی بسیار پایین بودند.
  2. کشورهای آسیایی که معمولاً نفت‌خیز و تک‌محصولی بوده و وضعیت اقتصادی بهتری داشتند.
  3. کشورهای آمریکای لاتین که از دو مورد یاد شده بالا وضعیت بهتری داشتند.

توسعه اقتصادی و فرق آن با رشد اقتصادی

توسعه اقتصادی آن دسته از تغییراتی که بر تولید ناخالص ملی تأثیر گذاشته و در نتیجه آن رشد اقتصادی بدست آمده است. به عبارتی رشد اقتصادی ثمره توسعه اقتصادی است. توسعه اقتصادی مستلزم توسعه در عوامل صنعتی و اقتصادی است. در توسعه اقتصادی است که مبانی فنی تولیدی باید از حالت سنتی به حالت صنعتی یا مدرن تبدیل شود.

 انواع توسعه عبارتند: ۱ – توسعه اجتماعی، ۲ – توسعه فرهنگی، ۳ – توسعه سیاسی.رشد اقتصادی تغییرات کمّی اقتصادی در یک جامعه می‌باشد ولی توسعه اقتصادی عبارت است از شرایط لازم برای یک رشد واقعی اقتصادی.

انواع رشد اقتصادی

۱ – درون‌زا: براساس کار و تلاش در داخل نظام اقتصادی بدست آمده است. یعنی کار و تلاش کردیم محصولی را تولید کردیم و فروختیم.

۲ – برون‌زا: درآمد ناشی از عملکردی بیرون از نظام اقتصادی بوده است. یعنی تلاش و کاری انجام ندادیم. مثلاً نفت فروختیم و درآمد کسب کردیم.

تا زمانی که رشد اقتصادی برون‌زا باشد فایده‌ای ندارد. در سایه درون‌زا بودن رشد اقتصادی می‌توانیم بر بیکاری و فقر غلبه کنیم.

تعریف توسعه اجتماعی
عبارت است از تأمین مشارکت بیشتر مردم در اداره امور، افزایش مهارت و دانش، ارتقاء سطح ارتباطات اجتماعی و نحوه برخورداری از مجراهای پیام‌رسان در جهت یافتن هویت فرهنگی و فردی افراد. مهم‌ترین مشخصه این توسعه افزایش سطح زندگی اجتماعی عامه مردم است.

مؤلفه‌های توسعه اجتماعی و فرهنگی

۱ – توسعه شهری، ۲ – رفع آلودگی، ۳ – احداث و بهره‌وری از مجتمع‌های فرهنگی و تفریحی، ۴ – کتاب و کتابخوانی، ۵ – نشر کتاب و مسایل مربوط به آن، ۸ – تشکل‌های مربوط به مطبوعات، ۹ – آزادی‌های اجتماعی، ۱۰ – برپایی نمایشگاه، گالری و امور هنری، ۱۱ – مسایل مربوط به جوانان و زنان، ۱۲ – بیمه‌های درمانی، ۱۳ – بهداشت، ۱۴ – ترک اعتیاد و بازپروری معتادان، ۱۵ – عدالت اجتماعی و …

تعریف توسعه سیاسی

عبارت است از تأمین برابری حقوقی مردم، مشارکت و رقابت آزادانه عقیده‌ها، پیدایش و تحکیم جامعه مدنی. توسعه سیاسی همچنین دربرگیرنده موانع قانونی در خصوص شکل‌گیری احزاب، سازمانهای غیردولتی، اتحادیه‌های صنفی، مطبوعات آزاد و تکثرگرا  با قید رعایت قوانین حاکم بر مملکت.

مؤلفه‌های توسعه سیاسی

۱ – فعالیت آزاد احزاب حتی احزاب ضد دولت، ۲ – قانون و قانون‌گرایی، ۳ – سرزنش کردن قانونگریزی، ۴ – احترام به قانون دیگران، ۵ – پاسخگویی به مطالبات مردم، ۶ – نفی خشونت، ۷ – تشویق به گفتگو، ۸ – احترام به آراء و افکار عمومی

بسترهای تاریخی مکتب نوسازی 

محصول تاریخی سه رویداد مهم در دوران پس از جنگ جهانی دوم می باشد:

۱ – ظهور ایالت متحده به عنوان یک ابر قدرت در کنار تضعیف کشورهای غربی مثل انگلستان، فرانسه، آلمان که ایالت متحده به عنوان ابرقدرت مطرح شد. در کنار این قضایا طرح مارشال و ظهور آن طرح برای بازسازی اروپا بعد از جنگ از موارد دیگر در این زمینه به حساب می‌آید.

۲ – گسترش جنبش جهانی کمونیست نفوذ شوروی پس از جنگ جهانی دوم نه تنها در اروپای شرقی بلکه در چین، کره و قاره آسیا در این باب قابل مطالعه است.

۳ – تجزیه امپراتوری‌های استعماری در آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین که باعث ظهور تعداد بی‌شماری از کشورهای جدید در جهان سوم شد. از طرفی به استقلال رسیدن بسیاری از کشورهای تحت استعمار که هر کدام دنبال الگویی برای توسعه اقتصادی از یکسو و توسعه سیاسی و استقلال خود از سوی دیگر بودند.

ریشه های تئوریک (علمی) نظریه نوسازی

۱٫ تکامل گرایی ۲٫ کارکردگرایی

تکامل گرایی

تکامل گرایی معتقد است رشد و پیشرفت یک فرآیند مرحله به مرحله است. یعنی فرآیند تغییرات اجتماعی یک سویه و به سمت جلو و مرحله به مرحله است و آهنگ تغییرات آرما و تدریجی است و معتقد است تکامل یک قضاوت ارزشی مثبت است و همه جوامع خواه ناخواه به سمت آن حرکت می کنند و انقلاب کبیر فرانسه را مثال می زند.

کارکردگرایی

پارسونز به عنوان مهمترین نظریه پرداز این حوزه یک زیست شناس بوده و جامعه را به بدن انسان (ارگانیسم) تشبیه می کند، همانطور که دست راست و چپ انسان هیچوقت با هم نمی جنگند در یک جامعه هم  ارگان ها باید هم سو باشند و هدفشان پا بر جا ماندن نظام (ارگانیسم) و حفظ ثبات باشد. ثبات نه به معنای ایستایی بلکه ثباتی که به تعادل می رسد یعنی تغییراتی که هم زمان در همه جای جامعه اتفاق می افتد و آن را به تعادل می رساند.

او معتقد است هر جامعه ای برای پابرجا بودن و ماندن باید ۴ کارکرد مثل ارگانیسم داشته باشد:

۱٫ تطابق با محیط: که در جامعه وظیفه اقتصاد است

۲٫ دستیابی به هدف: که در جامعه وظیفه دولت است

۳٫ یکپارچگی با پیوند نهادها به هم: که توسط نهادهای حقوقی و مذهبی اتفاق می افتد

۴٫ حفظ الگوهای ارزشی از نسلی به نسل دیگر: که توسط خانواده و آموزش و پرورش اتفاق می افتد

نهایتاً پارسونز به مفهوم تعادل خودمحور می‌پردازد. به این معنی که اگر تغییر در یکی از اعضای بدن به وجود آید دیگر اجزا نیز به منظور حفظ تعادل و کاهش تنش هماهنگ با آن تغییر خواهند کرد. 

مک کله لند

او معتقد است مسیر پیشرفت و رشد و توسعه نیاز به انگیزه دارد و انگیزش ویروسی در ذهن انسانهاست و در ذهن هر کسی که باشد آن انسان به صورت شخصی شروع به رشد می کند. فرد وقتی نیاز به رشد دارد انگیزش در او ایجاد می شود و کارها را با بهره وری بیشتر انجام می دهد و در مسیر رشد و توسعه قرار می گیرد. ویروس انگیزش باعث می شود فرد به صورت فردی نیاز به رشد داشته باشد و از طرفی جنبه اجتماعی هم دارد (سعادت جامعه باری فرد مهم می شود)

ویروس انگیزش باید از کودکی طی فرآیند جامعه پذیری به افراد منتقل شود مثل ژاپن که از ابتدای ابتدایی به دانش آموزان می گویند ژاپن مجمع الجزایر است و ما هیچ چیز (معدن، نفت، گاز یا زمین بسیار) نداریم پس باعث انگیزش بچه ها می شود.

در بحث مکتب نوسازی روانی راجرز و شومیکر هم معتقدند برای رسیدن به رشد و توسعه متغییرهای فردی خیلی مهم هستند. (مانند شخصیت و ویژگی های فرد) که کمک می کنند فرد در مسیر توسعه قرار گیرد. تمرکز ایشان بر روستائیان است. روستائیان در مقابل تغییر مقاومت نشان می دهند مثلا وقتی اشاعه نوآوری در کشاورزی (شیوه آبیاری یا بذرپاشی) به کشاورزان ارائه شود مقاومت می کنند و مراحل نوآوری را مطرح می کنند و به این نتیجه می رسد هرچه افراد جوانتر و با تحصیلات تر و دارای پایگاه های اجتماعی بالاتر باشند زودتر آن نوآوری را می پذیرند.

مراحل نوآوری

آگاهی (رسانه های جمعی و  ارتباطات میان فردی آنرا ایجاد می کنند)

ایجاد علاقه

ارزشیابی (محک زدن آن چیز نسبت به قبلی ها)

آزمون (ارزشیابی عملی)

پذیرش نوآوری

راجرز معتقد است نوسازی روانی باید در تک تک افراد اتفاق بیافتد و باید آماده و علاقمند به پذیرش باشند تا تک تک افراد آن نوآوری را اجتماعی کنند. راجرز مانند دیگر نظریه پردازان معتقد است نوسازی از ذهن اشخاص شروع شده و به کل جامعه اشاعه پیدا می کند.

موانع جوامع روستایی در مقابل نوسازی

عدم توانایی چشم پوشی از منافع آنی به خاطر منافع آتی

عدم توجه به عنصر و اهمیت زمان

خانواده گرایی

وابستگی به قدرت دولت

محلی گرایی

فقدان همدلی

نوسازی در رویکرد اقتصادی مکتب روستو

روستو اعتقاد دارد که پنج مرحله عمده در جریان هر فرآیند رشد اقتصادی وجود دارد که از جامعه سنتی آغاز و به جامعه مصرف انبوه خاتمه می‌یابد.

۱٫ مرحله جامعه سنتی: تولید محدود، دانش و تکنولوژی قبل نیوتنی، جامعه کشاورزی، تقدیرگرایی، تغییرات بسیار کندن و آرام است و ظهور کارفرمایان جدید و بازارهای سرمایه باعث تغییر این مرحله می شود.

۲٫ مرحله شرایط مقدماتی باری خیز: جامعه سنتی ایستادگی قبلی را ندارد، توجه به آموزش، ایجاد بانک ها و موسسات اقتصادی، افزایش سرمایه گذاری برای تجارت، زمانیکه حداقل ۱۰ درصد درآمد ملی را دوباره به اقتصاد تزریق کنیم این مرحله محقق می شود، اختراع ماشین بخار در این دوره بوده است. انقلاب صنعتی یا سیاسی و فضای مساعد بین المللی که همه به صورت محدود است. این مرحله اولین بار در اواخر قرن ۱۷ و اوایل قرن ۱۸ در بریتانیا اتفاق افتاد و بعد به کشورهای دیگر گسترش یافت.

۳٫ مرحله خیز: مهمترین مرحله است، در این مرحله باید سرمایه گذاری مولد افزایش یابد، سرمایه گذاری در بانک ها و بورس و سرمایه گذاری خارجی به داخل مانند مترو و نفت، گسترش شهرها، انتقال مازاد نیروی بخش کشاورزی به صنعت، صنعتی شدن کشاورزی و افزایش تحرک اجتماعی

۴٫ مرحله حرکت به سمت بلوغ: کشور صنعتی شده است، بکارگیری تکنیک های جدید صنعتی و اقتصادی، حداکثر زمان این دوره ۶۰ سال است، آمریکا در سال ۱۹۱۳ به این مرحله رسیده است. در این مرحله اقتصاد به ثبات رسیده و افزایش نیاز (مصرف) و همچنین سطح درآمد و فرصت های شغلی را داریم.

۵٫ مرحله مصرف انبوه (جامعه مصرفی): افزایش سطح زندگی بهتر و رفاه اجتماعی و بهداشت عمومی، کارمندان متخصص

مراحل رویکرد اقتصادی مکتب نوسازی
۱ – جامعه‌ سنتی، ۲ – شرایط مقدماتی برای خیز، ۳ – خیز، ۴ – حرکت به سمت بلوغ، ۵ – مصرف انبوه

اگر مشکلات کشورهای جهان سوم ریشه در فقدان سرمایه‌گذاری ها از سوی این کشورها دارد، پس راه‌حل آن تأمین کمک‌های خارجی در قالب سرمایه‌، تکنولوژی و دانش فنی می‌باشد.

از نظر کلمن، نوسازی سیاسی با چه فرایندهایی اتفاق می‌افتد؟
۱ – تمایز ساختاری، ۲ – لائیک شدن فرهنگ سیاسی، ۳ – افزایش قابلیت نظام سیاسی

از نظر کلمن، افزایش قابلیت نظام سیاسی چه کارکردهای سیاسی را در پی دارد؟
۱ – افزایش مشارکت سیاسی، ۲ – افزایش کارآمدی تصمیمات سیاسی، ۳ – افزایش قدرت نفوذ نهادهای مرکزی حکومت، ۴ – تعدد احزاب، ۵ – قانونمند اجرا شدن تصمیمات سیاسی، ۶ – تشکیل نهادهایی برای نظارت بر حسن اجرای انتخابات، ۷ – افزایش قابلیت حل مسایل و مشکلات

از نظر کلمن کشورهای جهان سوم برای رسیدن به کارکردهای توسعه سیاسی با چه بحران‌هایی مواجه هستند؟
۱ – بحران هویت ملی، ۲ – بحران مشروعیت سیاسی برای دولت جدید از طرف مردم، ۳ – بحران نفوذ، ۴ – بحران مشارکت، ۵ – بحران فقدان همبستگی، ۶ – بحران توزیع تولیدات اقتصادی

نوسازی روانی
توسط لرنر مطرح شد. او مهم‌ترین عناصر و متغیرهایی که در ظهور تحرک ذهنی و آمادگی روانی افراد برای توسعه و نوسازی مؤثر هستند را ناشی از عوامل زیر می‌داند:

۱ – بسط و گسترش رسانه‌های گروهی، ۲ – سوادآموزی و ارتقای سطح تحصیلات، ۳ – شهرنشینی و مشارکت

دیدگاه مک کله‌لند
او معتقد است باید ویروس نیاز به پیشرفت در فرد ایجاد شود و توسعه باید از خود فرد شروع شود. او انگیزه‌ای را مد نظر قرار داده که فرد را وادار به کارکردن جهت بهره‌وری بیشتر می‌کند.  او انگیزش به نوسازی را ناشی از دو جنبه می‌داند:

۱ – میل به پیشرفت شخصی یعنی فرد خواهان پیشرفت خود است.

۲ – میل به پیشرفت اجتماعی یعنی فرد خواهان پیشرفت دیگران است.

دیدگاه راجـــرز
راجرز در تحلیل خود متمرکز بر ویژگیهای فردی، روانی و انگیزشی است و معتقد است که از لحاظ روانی باید نوعی آمادگی در افراد برای پذیرش تغییرات جدید وجود داشته باشد.

از نظر راجرز عناصری که مانع نوآوری و پذیرش تغییرات در جوامع روستایی می‌شوند کدامند؟
۱ – عدم اعتماد متقابل در روابط شخصی، ۲ – فقدان نوآوری، ۳ – تقدیرگرایی، ۴ – پایین بودن سطح آرزوها و تمایلات، ۵ – عدم چشم‌پوشی از منافع آنی به خاطر منافع آتی، ۶ – عدم توجه به اهمیت زمان، ۷ – خانواده‌گرایی، ۸ – وابستگی به قدرت دولت، ۹ – محلی‌گرایی به جای جهان‌گرایی، ۱۰ – فقدان همدلی

انتقادات وارد بر مکتب نوسازی
۱ – توسعه خطی (راه پیشرفت از یک نقطه آغاز و در یک نقطه به اتمام می‌رسد، نباید یک خط مشخص‌شده‌ای وجود داشته باشد. نظریه‌پرازان مکتب نوسازی خیلی به نسخه تجویزی خود اطمینان دارند

۲ – ضرورت کنار گذاشتن سنت‌ها (باید برای پیشرفت تمامی سنت‌ها را کنار گذاشت

۳ – روش‌شناسی مکتب نوسازی

۴ – انتقاد از ایدئولوژی (مکتب نوسازی از ایدئولوژی جنگ سرد برای توجیه دخالت آمریکا در کشورهای جهان سوم استفاده کرد

۵ – غفلت از سلطه خارجی (مکتب نوسازی یک دیدگاه درون‌گرا دارد. یعنی معتقد است اگر کشورهای جهان سوم به توسعه نرسیده‌اند به خاطر ارزش‌های درونی و سنت‌هاست، اما منتقدین عدم توسعه کشورهای جهان سوم را در استعمار این کشورها بوسیله کشورهای توسعه یافته می‌دانند.

بستر تاریخی مکتب وابستگی
همانگونه که می‌توان مکتب نوسازی را مجموعه نظریات و دیدگاه هایی دانست که توسعه را از دیدگاه آمریکا و دیگر کشورهای غربی مورد بررسی قرار می‌دهند، درباره مکتب وابستگی نیز می‌توان گفت این مکتب از دیدگاه جهان سوم به توسعه می‌نگرد.

مکتب وابستگی نمایانگر آواهایی است که از پیرامون به گوش می‌رسد و با واسطه فکری مکتب آمریکایی نوسازی به مخالفت می‌پردازد. این مکتب ابتدا در آمریکای لاتین در اوایل دهه ۱۹۶۰ به ظهور رسید .

بسیاری از رژیم‌های مردم‌گرا در آمریکای لاتین راهبرد توسعه  ECLA اکلا  را شکست خورده می دانستند و معتقد بودند این راهبرد که مبنی بر حمایت‌گرایی و توسعه صنایع جایگزین وارداتی در دهه ۱۹۵۰ می بود ,موفقیت آمیز نبوده در نتیجه عکس‌العمل کشورهای آمریکای لاتین نسبت به شکست برنامه‌ کمیسیون اقتصادی سازمان ملل باعث به وجود آمدن مکتب جدیدی تحت عنوان مکتب وابستگی شد.

بسیاری از پژوهشگران آمریکای لاتین امیدهای زیادی برای رسیدن به رشد اقتصادی، رفاه، توسعه و دموکراسی در سر داشتند. اما توسعه اقتصادی کمرنگ و مختصر دهه ۱۹۵۰ به سرعت به یک رکود اقتصادی تبدیل شد.
در اوایل دهه ۱۹۶۰ مسایلی مانند بیکاری، تورم، کاهش نرخ برابری پول، افول رابطه مبادلهو دیگر مشکلات اقتصادی کشورهای آمریکای لاتین، این کشورها را به ستوه آورد. بدنبال بالا گرفتن اعتراضات مردمی و حضور رژیم های سرکوبگر نظامی در این کشورها این مکتب روی کار آمد.

طبیعی است پژوهشگران آمریکای لاتین نسبت به برنامه اصلاحات ECLA و مکتب نوسازی آمریکا ناامید شدند و احساس سرخوردگی باعث به وجود آمدن مکتبی جدید با عنوان «مکتب وابستگی» شد.

مکتب وابستگی
بازتاب بحرانی بود که مارکسیسم ارتدوکس در آمریکای لاتین در اوایل دهه ۱۹۶۰ دچار آن شده بود. از نظر مارکسیسم ارتدوکس، کشورهای آمریکای لاتین برای برقراری انقلاب سوسیالیستی یا همان پرولتاریایی(طبقه کارگر و زحمتکش) باید پیشاپیش یک مرحله انقلاب صنعتی بورژوازی(اربابها) را پشت سرگذارند. این در حالی است که انقلاب سال ۱۹۴۹ چین و اواخر دهه ۱۹۵۰ انقلاب کوبا نشان داد که کشورهای جهان سوم می‌توانند از مرحله انقلاب بورژوازی جهش نمایند. بدین صورت بسیاری از محققان و نظریه‌پردازان آمریکای لاتین که مجذوب الگوهای توسعه چین و کوبا شده بودند این سئوال را از خود پرسیدند که آیا کشورهای خودشان نیز می‌توانند به همین ترتیب گام در مرحله انقلاب سوسیالیستی بگذارند.

پس از این مرحله ,مکتب وابستگی در آمریکای لاتین به سرعت انتشار یافت و «آندره گوندر فرانک» پیام‌آور مکتب وابستگی برای دنیای انگلیسی‌زبان شد بدین صورت مکتب وابستگی با خروج از زمینه تاریخی دهه ۱۹۶۰ به عنوان پاسخی نسبت به ضعف برنامه اصلاحات ECLA و بحران مارکسیسم ارتدوکس و همچنین افول مکتب نوسازی در آمریکا پدیدار شد.

میراث فکری مکتب وابستگی
ECLA در دهه ۱۹۵۰ با استقبال سرد دولت های آمریکای لاتین مواجه شد و همین مقاومت موجب گردید که ECLA نتواند برخی اقدامات انقلابی خود نظیر اصلاحات ارضی را مطرح، پیگیری و به اجرا درآورد. درواقع تحولات ساختاری هیچگاه در فهرست اولویتهای ECLA قرار نگرفت تا حدی که می‌توان بیان کرد که راهبرد پیشنهادی ECLA در حد زیادی خوشبینانه بود چرا که این الگو معتقد بود ویژگی‌های مختلف یک جامعه توسعه‌نیافته خودبخود در جریان صنعتی‌شدن از بین خواهد رفت. از دیدگاه این الگو صنعتی‌شدن یعنی نقطه پایانی همه مشکلات.

تفاوت نئومارکسیست‌ها و مارکسیست های ارتدکس
۱ – مارکسیست های ارتدوکس از زاویه کشورهای مرکز به امپریالیسم نگاه می‌کنند و آن را به عنوان ظهور مرحله سرمایه‌داری انحصاری در اروپای غربی در نظر می‌گرفتند، اما نئومارکسیست ها از منظر پیرامون به امپریالیست نگریسته‌اند و بیشتر به پیامدهای ناگوار امپریالیسم برای توسعه جهان سوم توجه داشته‌اند.

۲ – مارکسیست های ارتدوکس از یک راهبرد دومرحله‌ای برای انقلاب حمایت می‌کردند. بدین ترتیب که وقوع یک انقلاب بورژوازی را پیش از تحقق انقلاب سوسیالیستی ضروری می‌شمردند، در حالی که نئومارکسیستها معتقد بودند جهان سوم در وضع کنونی خود برای انقلاب سوسیالیستی آمادگی دارد. آنها انقلاب را برای امروز می‌‌خواستند.

۳ – در مورد انقلاب سوسیالیستی مارکسیست های ارتدوکس میل داشتند که این انقلاب به دست کارگران صنعتی در شهرها انجام پذیرد در حالی که نئومارکسیستها معتقد به انقلاب های سوسیالیستی از طریق دانشگاهیان بودند.

آندره گوندر فرانک
فرانک در کتاب خود با عنوان «توسعه‌نیافتگی» پیش از ارائه مفهوم توسعه نیافتگی کار خود را با انتقاد از مکتب نوسازی آغاز کرد. به نظر او بیشتر مقولات نظری و سیاستهای توسعه پیشنهاد شده از سوی مکتب نوسازی منحصراً از تجربه تاریخی کشورهای پیشرفته سرمایه‌داری در اروپا و آمریکای شمالی اتخاذ شده است به همین دلیل مقوله‌های مذکور نمی‌توانند به شناخت ما از مسایل کشورهای جهان سوم کمک کنند.
نخستین ضعف مکتب نوسازی از نظر فرانک، ارائه تبیین درونگرا از جهان سوم است. مکتب نوسازی فرض را بر این می‌گذارد که اشکالات و نارسایی‌های مثل فرهنگ سنتی، تراکم جمعیت، سرمایه‌گذاری اندک، فقدان انگیزه پیشرفت در کشورهای جهان سوم وجود دارد که این دلایل موجب عقب‌افتادگی و رکود آنها می‌باشد.

ارائه تبیین درونگرا از توسعه جهان سوم به گمان فرانک
از آنجایی که تجربیات کشورهای جهان سوم با تجربیات کشورهای غربی متفاوت بوده است، این کشورها هیچگاه نمی‌توانند راه غرب را دنبال کنند. کشورهای غربی تجربه استعمار را پشت سر نگذاشته‌اند در حالی که اغلب کشورهای جهان سوم مستعمرات سابق کشورهای غربی به شمار می‌روند, اما نکته جالب اینکه با وجود اینکه بسیاری کشورهای جهان سوم برای مدت بیش از یک قرن تحت استعمار بوده‌اند، مکتب نوسازی به ندرت به بحث درباره جزئیات استعمار می‌پردازد.

ارائه تبیین برونگرا از توسعه جهان سوم به تعبیر فرانک – خطوط اصلی اندیشه فرانک
۱ – توسعه نیافتگی: توسعه نیافتگی وضعیت مصنوعی است که استعمار آن را ایجاد کرده است.

۲ – متروپل: کشورهای مرکزی یا متروپل کشورهایی هستند که مستعمره کشوری نبوده، ابرقدرت، پیشرفته و سرمایه‌دار هستند. این کشورها حکم متروپل را برای قمرهای مختلفی که در اطراف آن وجود دارد و تأمین‌کننده منافع او هستند را دارد. قمرها مازاد اقتصادی و مواد خام خود را به کشورهای متروپل منتقل می‌کنند. قمرها برای کشورهای دیگری حکم متروپل را دارند.

۳ – انتقاد از مکتب نوسازی: مکتب نوسازی هر طرحی را که برای کشورهای جهان سوم ارائه داده است «درون‌گرا» است و به استعمار سیاسی و اقتصادی آنان اشاره نکرده است. او اعتقاد دارد دلیل عمده عدم توسعه کشورهای جهان سوم در همین استعمار بوسیله کشورهای توسعه یافته است.

محور نظرات فرانک
۱ – سیاست‌های پیشنهادی مکتب نوسازی نمی‌تواند وضعیت آینده کشورهای جهان سوم را به آنها نشان دهد زیرا راههای پیشنهادی آنها نشأت گرفته از گذشته تاریخی کشورها است.

۲ – کشورهای جهان سوم هرگز نمی‌توانند راه توسعه کشورهای توسعه یافته را طی کنند چون کشورهای توسعه یافته هیچکدام «تجربه استعمار» را نداشته‌اند.

۳ – او معتقد بود کشورهای جهان سوم را نباید کشورهای فئودالی، بدوی و عقب‌مانده نامید چون این کشورها قبل از این که مستعمره شوند مانند چین و کوبا پیشرفته بودند ولی استعمار خارجی عقب‌ماندگی را بر آنها تحمیل کرد.

۴ – انتقال مازاد اقتصادی کشورهای جهان سوم به کشورهای توسعه یافته آنها را بیش از پیش قوی‌ می‌کند.

۵ – توسعه بجای خطی رو به جلو می‌تواند حالت عقب‌گرد هم داشته باشد.

انتقادات وارده بر نظریه فرانک
۱ – نظریه وابستگی هرگز روشن نکرد که چگونه می‌توان وابستگی را ریشه‌کن کرد.

۲ – نظریه وابستگی با توجه به گرایشهای ضد ارتودکسی (تعصب‌گرا) بازهم بر آن است که توسعه باید در چارچوب دولتهای ملی به دست آید و حتی توسعه‌نیافتگی هم در این چارچوب حل شود

۳ – نظریه وابستگی بر این باور است که رشد اقتصادی از طریق انباشت سرمایه به معنی توسعه است و درنتیجه هیچ سیاست و مدل دیگر را برای توسعه عرضه نکرده است.

۴ – مطالعات توسعه خود جزیی از مشکل توسعه بشمار می‌آید. اینگونه مطالعات عامل سیاسی را نادیده می‌گیرد، در صورتی که یکی از عوامل و مشکلات واقعی توسعه سیاسی است. از آنجا که دگرگونی سیاسی از طریق رفرم اگر غیرممکن نباشد بسیار دشوار است. پس طبیعی است که پاسخ دگرگونی در انقلاب سیاسی نهفته است.

تعریف دوس سانتوس از وابستگی
«رابطه میان دو یا چند کشور هنگامی به وابستگی تبدیل می‌شود که برخی از کشورها (کشورهای مرکز یا مسلط یا شمال) بتوانند به صورت خودجوش توسعه یابند در حالی که (کشورهای پیرامون یا توسعه نیافته و جنوب) این کار را به عنوان بازتابی از آن توسعه به انجام می‌رسانند.وی معتقد است روابط میان کشورهای مسلط و وابسته حالتی نابرابر دارد. چراکه توسعه کشورهای گروه اول به هزینه کشورهای گروه دوم انجام می شود

انتقال مازاد اقتصادی کشورهای وابسته به کشورهای مسلط از طریق چه عواملی صورت می‌پذیرد؟
۱ – انحصار بازارهای جهانی، ۲ – دادن وام‌های کلان به کشورهای وابسته، ۳ – دریافت سودهای کلان در قبال وام به کشورهای وابسته

اشکال مختلف وابستگی از نظر دوسانتوس:
۱ – وابستگی استعماری (سرمایه تجاری و مالی کشور مسلط در پیوند با دولت استعماری اداره انحصاری زمین، معادن و منابع انسانی به صورت رعیت یا برده و صادرات طلا و نقره در کشورهای مستعمره می‌باشد

۲ – وابستگی مالی (سلطه نه بصورت مستقیم بلکه از طریق سرمایه‌های بزرگ مراکز اروپایی است. فعالیت اقتصادی کشورهای وابسته حول محور صادرات مواد خام و کشاورزی برای مصرف در کشورهای اروپایی می‌چرخد.

۳ – وابستگی صنعتی یا تکنولوژیکی

نظریه پل باران
دو شکل استعمار: ۱) استعمار اسکانی: کشورهایی مانند کانادا، استرالیا و آمریکا سکنه کمی داشته و از لحاظ فرهنگ و تاریخ غنی نبوده‌اند، افراد متخصص کشورهای توسعه یافته به این کشورها مهاجرت می‌کنند و با توسعه خودشان این کشورها را هم به توسعه می‌رسانند.

۲ – استعمار نیمه اسکانی: باعث توسعه نمی‌شود. یعنی کشوری که از لحاظ فرهنگ و تاریخ بسیار غنی است، کشورهای توسعه یافته این کشورها را تحت سلطه خود می‌گیرند و فرهنگ خود را با فرهنگ و تاریخ این کشورها ترکیب می‌کنند و وابستگی و عقب‌ماندگی را بوجود می‌آورد. مثل ژاپن

نظریه فرناندو کاردوزو
توسعه وابسته را مطرح می‌کند. او معتقد است که با ظهور شرکت‌های چند ملیتی و ورود سرمایه صنعتی به کشورهای پیرامونی تقسیم کار بین‌المللی جدیدی آغاز می‌شود که منافع شرکت‌های خارجی تا حدی با رونق داخلی کشورهای وابسته سازگار می‌شود و بدین معنا آنها خود به ارتقای توسعه کشور پیرامونی کمک می‌کنند.

زمینه‌های تاریخی مکتب نظام جهانی
۱) شرق آسیا مانند ژاپن، کره جنوبی، هنگ‌کنگ، سنگاپور هنوز آهنگ رشد خود را بطور قابل ملاحظه‌ای حفظ کرده و با توجه به عناد این دولتها با سیاست‌های اقتصادی آمریکا، روز به روز تصور این معجزه اقتصادی به عنوان امپریالیسم تولید کارخانه‌ای، توسعه وابسته یا وابستگی پویا مشکل‌تر می‌شود.

۲) بحرانی که در بین دولتهای سوسیالیستی پدید آمده بود. اختلاف میان چین و شوروی، شکست انقلاب فرهنگی در چین، رکود اقتصادی میان دولتهای سوسیالیستی و مهمتر از آن استقبال دولتهای مذکور از ورود سرمایه‌های خارجی نشانه‌های شکست سیاسی مارکسیست انقلابی را نمودار ساخته بود.

۳) وجود بحران در نظام سرمایه‌داری آمریکا مانند جنگ ویتنام، افتضاح واترگیت، افزایش قیمت نفت ۱۹۷۵، وجود تورم و رکود به همراه کسری پیش‌بینی نشده بودجه و افزایش شکاف تجاری همگی نشانه‌های پایان سیطره سیاست آمریکا به اقتصاد جهانی و سیستم سرمایه‌داری را بوجود آورد.

اولویت‌های نظام جهانی
۱ – تحلیل نظامهای اقتصادی در دوره‌های بلندمدت تاریخی

۲ – گستره‌های وسیع جغرافیایی

۳ – ماهیت ناپایدار نظریات

پنج فرض روش‌شناسی از نظر والرشتاین
الف) ناخشنودی در برابر مجزا کردن رشته‌های علوم اجتماعی

ب) ناخشنودی در برابر واحد تحلیل

ج) ناخشنودی در برابر تعریف سرمایه‌داری

د) – ناخشنودی در برابر اندیشه پیشرفت

هـ) وجود کشورهای نیمه پیرامون

والرشتاین نظام سرمایه‌داری را در درون خود به چه بخشهایی تقسیم می‌کند، نام برده و توضیح دهید؟
۱ – جوامع مرکز، که دارای ویژگیهایی نظیر نظام بانکی قدرتمند، تولید انبوه صنعتی، فناوری پیشرفته، سرمایه فراوان و متمرکز، وجود یک طبقه قدرتمند سرمایه‌دار، دولتهای قدرتمند چه از نظر ساختار داخلی و نیروی خارجی دارای یک طبقه وسیع کارگر و همچنین دخالت در امور سیاسی مناطق دیگر می‌باشد.

۲ – جوامع پیرامون، شامل کشورهای اروپای شرقی به جز روسیه بود. این مناطق تک‌محصولی بوده و از کارگران اجباری استفاده می‌کردند. مشخصه اصلی این مناطق از لحاظ سیاسی عدم وجود یک حکومت قوی بود. کشاورزی و خدمات متکی بر تولید مواد خام و کشاورزی، نبود نظام قدرتمند صنعتی و بانکی، نبود سرمایه کافی، وجود طبقه سرمایه‌دار ضعیف همراه با دهقانان و کارگران فقیر شهری، ضعف دولت چه از نظر ساختار داخلی و چه از نظر قدرت خارجی، تأثیرپذیری از مرکز هم از جمله دیگر عوامل محسوب می شوند.

۳ – جوامع نیمه‌پیرامون، به نظر والرشتاین جوامع نیمه‌پیرامون دارای ترکیبی از ویژگیهای جوامع مرکز و پیرامون هستند. این جوامع عمدتاً کشورهای در حال توسعه یا کشورهای صنعتی در حال سقوط هستند که در نظام تولید خود هم صنعت و هم کشاورزی دارند اما هیچیک از آنها به قدرت صنعت و کشاورزی در مرکز و ناتوانی این بخشها در مناطق پیرامون نیست.

راهبردهای ارتقاء از موقعیت پیرامونی به نیمه پیرامونی از نظر والرشتاین
۱ – غنیمت شمردن فرصت: در موقع بروز مشکلات در بازارهای جهانی و در کشورهای مرکز که موجب کاهش سریع قیمت مواد اولیه و در نتیجه تراز پرداخت‌ها و گسترش بیکاری می‌شود، سیاست «جایگزینی واردات» را در پیش بگیرند.

۲ – توسعه کشورهای نیمه‌پیرامون از طریق «دعوت»: دعوت به سرمایه‌گذاری از طریق کشورهای سرمایه‌داری و توسعه یافته در کشورهای خود و در نتیجه نزدیک شدن کشورهای پیرامون به کشورهای مرکز.

۳ – توسعه از طریق اعتماد به نفس: راهبرد توسعه تانزانیا که استقلال اقتصادی را به عنوان هدف خود انتخاب نمود. این توسعه می‌تواند در سایه به حداقل رسیدن فشارهای خارجی و استثنایی بودن یک کشور صورت پذیرد.

ارتقا از موقعیت نیمه‌پیرامونی به مرکز از دیدگاهوالرشتاین
والرشتاین معتقد است عنصر اساسی پیشرفت و ارتقای یک کشور نیمه پیرامون، در اختیار داشتن بازارهای بزرگ است که بتواند کاربرد فناوری پیشرفته را توجیه نماید. در کشورهای نیمه‌پیرامونی به یکی از طرق زیر، می‌توان بازار محصولات ملی را گسترش داد:

۱ – از طریق وحدت با کشورهای همسایه و یا چیرگی بر آنان بازار داخلی خود را بزرگتر نمایند.

۲ – با کمک به تولیدات داخلی، هزینه‌های تولید و در نهایت قیمت را پایین آورده و از ورود محصولات خارجی جلوگیری نماید.

۳ – با ایجاد محدودیت‌ها، سهمیه‌بندی  و تعرفه‌های سنگین برای کالاهای وارداتی بازار داخلی این کالاها را به خود اختصاص دهد.

۴ – افزایش سطح دستمزدها، قدرت خرید را در داخل بالا ببرد.

۵ – دستکاری کردن سلیقه مصرف‌کنندگان داخلی از طریق رسانه‌ها توسط دولت و دیگر مؤسسات اجتماعی

بحث اصلی توسعه پایدار
پیونددادن بین توسعه و محیط زیست است و اینکه نباید برای رسیدن به توسعه یکسری توانایی‌ها و امکانات از انسان‌ها بگیرند.

تعریف یونسکو از توسعه پایدار
برآورد کردن احتیاجات و آرزوهای نسل کنونی بدون کاهش توانایی نسل آینده برای برآوردن نیازهایشان. به عبارتی همانقدر که نسل جدید حق دارد از منابع زیستی استفاده کند؛ همانقدر هم باید این حق را برای نسل آینده قایل باشد.

در بحث توسعه پایدار یونسکو، توسعه پایدار چه نیازهای اصلی را باید برطرف کند؟
۱ – تلفیق حفاظت و توسعه، ۲ – تأمین نیازهای اولیه زیستی انسان، ۳ – دستیابی به عدالت اجتماعی، ۴ – خودمختاری و تنوع فرهنگی، ۵ – حفظ یگانگی اکولوژیکی.

تعریف یونسکو از توسعه انسانی
«فرآیند گسترش ظرفیت‌های انسانی در بستر فضای اجتماعی قابلیت‌زا برای دستیابی به زندگی بهتر»

ظرفیت‌های یونسکو برای توسعه انسانی
۱ – ظرفیت داخلی، ۲ – استعدادها، ۳ – توانایی فردی

پنج حوزه کلیدی یونسکو برای ایجاد فضای قابلیت‌زا
۱ – هویت فرهنگی (در توسعه انسانی باید: مشارکت فرهنگی بجای کنترل فرهنگی، محلی شدن بجای جهانی شدن، مشارکت دادن توده‌ها در مباحث فرهنگی بجای محدد کردن آنها

۲ – حکومت دمکراسی (دولت نماینده واقعی مردم باشد و بجای حکومت عده‌ای بر مردم، حقیقت حکومت مردم بر مردم بوده و منافع ملی مد نظر باشد

۳ – حکومت قانون (قانون‌گریزی، قانونمندی، قانونمداری)،

۴ – بازارهای رقابتی (ورود به بازارهای رقابت، تقویت خصوصی‌سازی، کمرنگی حضور دولت در این عرصه)
۵ – چتر حمایت اجتماعی (فراهم کردن کار، مسکن، شرایط ازدواج، فراغت، اموزش و …

در تعریف یونسکو شاخص‌های دستیابی به زندگی بهتر چیست؟
۱ – ارتقای سطح زندگی مردم (افزایش سطح درآمد مساوی است با ارتقای سطح زندگی مردم

۲ – زندگی طولانی و سالم(یعنی زمانی که نوزاد متولد می‌شود به زنده ماندن و داشتن زندگی خوب و سالم نوزاد چقدر امید است

۳ – آموزش: دو شاخص وجود دارد:۱ – تعداد سالهای واقعی تحصیل در یک کشور، ۲ – تعداد سالهایی که امید به تحصیل در کشور وجود دارد

نظر آرماتیاسن
برخلاف آن چیزی که روستو معتقد است توسعه مصرف انبوه کالاها نیست بلکه افزایش استعدادها و ظرفیت‌های انسانی از طریق آموزش و در کنار درآمد است که این آموزش از طریق دانشگاهها و رسانه‌ها و وسایل ارتباط جمعی صورت می‌پذیرد.

شاخص‌های یونسکو برای توسعه انسانی
۱ – کشورهایی با توسعه انسانی بسیار زیاد، ۲ – کشورهایی با توسعه انسانی زیاد، ۳ – کشورهایی با توسعه انسانی متوسط، ۴ – کشورهایی با توسعه انسانی کم

مؤلفه‌های توسعه پایدار
انسانها (کودکان، زنان)، محیط زیست، فرهنگ (ژاپن و هند)، آموزش (رسمی مانند دانشگاهها، غیررسمی مانند رسانه‌ها و …)، علم، اخلاق، امنیت انسانی، مشارکت (ارتباطات جمعی مانند مطبوعات، ارتباطات فردی مانند ارتباطات میان فردی)

تعریف توسعه‌ دیگر از نظر توماس جاکوبس
توسعه دیگر نمایانگر دورانی است که در آن از ملت‌ها انتظار می‌رود اولویت‌ها، اهداف و معیارهایی را که ممکن است مختص خودشان باشد را خود تعیین کنند.
تفاوت توسعه ملی با توسعه دیگر
توسعه دیگر هم به مسایل انسانی تکیه می‌کند و هم بر عوامل اقتصادی و توجه فزاینده و اصولی بر نیازهای اساسی مثل بهداشت، تغذیه، شغل، درآمد و نیز محیط زیست دارد و در عین حال خواستار تغییرات ساختاری بنیادی و دمکراتیک دمکراسی مشارکتی می‌باشد.

توسعه ملی عبارت است از فرایند دگرگونی و تحولات ساختاری و همه‌جانبه در تمامی بخشهای اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی یک جامعه از وضع موجود به حالت مطلوب آنچان که توان و ظرفیت‌های بالقوه آن جامعه به بالفعل درآید و استعدادهای مورد نظر از هر جهت متحول گردد.

ویژگی‌های اخبار توسعه
اخباری که به توسعه کمک می‌کند فرایندمدار است نه موضوع مدار.مثال احداث پالایشگاه، چرایی و چگونگی یک خبر به توسعه کمک می‌کند

۱ – کمتر با شهرت سروکار دارد، ۲ – اجتناب از برجسته‌سازی، ۳ – کم‌رنگ شدن شخصیت‌گرایی، ۴ – بها دادن به تفسیر و تحلیل برنامه‌های علمی و اقتصادی، ۵ – دروازه‌بان خبرنویسی توسعه به نهادهای مرجع، رهبران فکری، منابع معتبر خبری، نگرش‌ها و ارزشها بها می‌دهند.

با سپاس از دوست گرامی جناب آقای سیلسپور

منبع