خلاصه فصل دوم کتاب ارتباطات توسعه در جهان سوم (سری دوم)

توسعه اساساً با برنامه ریزی و ساختن، با بُرد مکانی قدرت و با کنترل و مدیریت بر اقوام بیگانه، سرزمین ها، محیط های زیست و نواحی مسکونی سر و کار دارد.

مدرس: دکتر سمیه تاجیک اسماعیلی

تهیه شده توسط جناب آقای داود میاندهی

تحول نظریه و کنش ارتباطات توسعه

توسعه اساساً با برنامه ریزی و ساختن، با بُرد مکانی قدرت و با کنترل و مدیریت بر اقوام بیگانه، سرزمین ها، محیط های زیست و نواحی مسکونی سر و کار دارد. “جاناتان کراش”

همه فرهنگ ها و ملت ها افکار و اندیشه هایی تولید کرده اند و این افکار به مرور زمان انباشته شده و از ناحیه ای به ناحیه دیگر و از قومی به قوم دیگر انتقال یافته است. البته، برخی ملت ها سریع تر از ملت های دیگر به توانایی کسب و به کارگیری دانش فنی دست یافتند و از آن به منظور تفوق خود از لحاظ ثروت و اقتدار بر سایرین، و در راستای تسلط بر ثروت و کنترل توسعه سایر ملل استفاده کردند.

کمک به توسعه از جنگ جهانی دوم به بعد

توسعه در شکل نوین خود از زمان جنگ جهانی دوم و از هنگامی که جامعه بین المللی به پیشگیری از وقوع جنگ های مختلف در آینده توجه نشان داد آغاز می شود.

پس از جنگ جهانی دوم شاهد رهایی سیاسی بیشترین بخش جهان سوم از یوغ استعمار و تولد سازمان ملل متحد و موسسه های گوناگون اجرایی یا چندجانبه آن بوده است، تولدی که نشان آغاز رسمی اعطای کمک به توسعه کشورهای جهان سوم محسوب شده است.

سازمان های مرتبط با سازمان ملل که برای توسعه جوامع شکل گرفتند عبارتند از:

–        بانک بین المللی بازسازی و توسعه که به بانک جهانی معروف است

–        سازمان خواربار و کشاورزی

–        برنامه توسعه ملل متحد

–        کمیسیارعالی آوارگان ملل متحد

–        سازمان جهانی بهداشت

–        سازمان آموزشی، علمی و فرهنگی ملل متحد که یونسکو نام دارد.

–        سازمان بین المللی کار

–        صندوق کمک به جمعیت ملل متحد

–        صندوق کمک به کودکان ملل متحد

در نخستین سال های پس از جنگ جهانی دوم، توجه سازمان ملل و موسسه های چندجانبه آن، به ویژه بانک جهانی و ایالت متحده، که با نفوذترین عضو سازمان ملل بوده است، صرف فعالیت های امدادگرانه در اروپای جنگ زده و توان بخشی به آن شد. که به برنامه بازسازی اروپا یا “طرح مارشال” به اجرا درآورد.

موفقیت طرح مارشال الهام بخش تدوین و اجرای این گونه پروژه ها در کشورهای جهان سوم نیز شد. توجه سازمان ملل متحد از دهه ۱۹۵۰ به تدریج به جهان سوم، که دو سوم جمعیت دنیا در آنجا سکونت داشت، معطوف شد و تا دهه ۱۹۶۰ ادامه یافت.

توجه به نابسامانی معیشت مردم کشورهای جهان سوم، ترومن، رئیس جمهور آمریکا، را بر آن داشت تا برنامه “اصل چهار” مصوب در سال ۱۹۴۹ را پیشنهاد کند. اصل چهار قرار بود که نسخه جهان سومی طرح مارشال باشد.

میان اهداف توسعه و اولویت های نهادهای سازمان ملل متحد، بانک جهانی و آمریکا هماهنگی و همخوانی های تاریخی بسیاری وجود داشته است. یکی از علل این امر آن است که آمریکا نقش قدرتمندانه در سازمان ملل ایفا کرده است.

در سال های پس از جنگ جهانی دوم، بخش اعظم توجه در حوزه کمک به سوی اروپا معطوف شد. در دهه ۱۹۵۰ و دهه ۱۹۶۰ کمک های مربوط به توسعه اقتصادی روی کشورهای جهان سوم تمرکز یافت و از ابتدا شکل و قالب
برنامه ریزی های زیرساختی و توسعه را به خود گرفت.

در دهه ۱۹۹۰، پیشرفت انسان ها به موضوع اصلی مبدل شده است، که توجه به حقوق بشر، مسائل جنسیتی، و
محیط زیست از آن جمله به شمار می رود. علاوه بر این، جهانی شدن و سرازیر شدن روزافزون سرمایه های خصوصی به داخل کشورهای در حال توسعه، بانک جهانی و سایر سازمان های ملل متحد و سازمان های دوجانبه را مجبور ساخته است که خود را با شرایط تازه وفق دهند.

با این حال، هدف ها و ارزش های نهفته در آن ها، که طرح مارشال و نخستین دهه توسعه در دهه ۱۹۶۰ را پدید آوردند، هنوز نزد ما به قوت خود باقی اند و علاوه بر توسعه به طور کلی، بر نظریه و کنش ارتباطات توسعه نیز تاثیر نهاده اند.

این ارزش ها و سوگیری ها عبارتند از:

  • گرایش به نوآوری،
  • گرایش به اقناع و ترغیب، گرایش به ارتباط از بالا به پایین،
  • گرایش به رسانه های جمعی، و گرایش به باسوادی.

اوایل دوره گرایش به انتقال نوآوری ها

سازمان ملل متحد، دهه ۱۹۶۰ را نخستین دهه توسعه نامید و هدف هایی را برای رشد اقتصادی در کشورهای
در حال توسعه معین کرد. این هدف ها معرف موسسه های کلیدی سازمان ملل در حوزه یاری رسانی، که بانک جهانی در صدر آنان قرار دارد، به شمار می آمدند و با هدف های سازمان های تازه تشکیل شده کمک دهنده و کمک گیرنده عمدتاً هماهنگی داشتند.

در دهه ۱۹۶۰ بر انتقال فناوری از شمال به جنوب تاکید می شد. در بدو امر، پارادایم گرایش به انتقال نوآوری به نحوی فریبنده ساده و سرراست جلوه گر شد. این پارادایم عمدتاً از برنامه بسیار موفقیت آمیز احیای اروپای ویران و جنگ زده تحت لوای طرح مارشال نشئت گرفته بود. بنابراین، توسعه صرفاً متضمن انتقال سرمایه و فناوری نبود، بلکه همچنین ورود
اندیشه ها، دانش ها و مهارت ها را نیز شامل می شد تا اقتباس از نوآوری و ترویج موفقیت آمیز آن ها امکان پذیر شود.

سوگیری گرایش به اقناع و گرایش به ارتباط از بالا به پایین

وظیفه متقاعد ساختن مردم برای تغییر شیوه های زندگی خود از طریق ارتباطات اقناعی و ترویج خدمات صورت می گرفت، ترویج از دیرباز یک روش منطقی و نظام یافته برای اشاعه دانش و مهارت های مولد و مفید در بین دریافت کنندگان آن دانش و مهارت ها شناخته شده بود و هنوز نیز همین گونه است.

این روش از این قرار است که در بیشتر کشورهای جهان سوم ادارات گوناگون دولتی و وزارتخانه ها دارای بخشی نیز هستند که کارکرد آن ترویج امور مربوط به آن اداره در بیرون از آن یا تماس آن اداره با خارج از حوزه خویش است.

ترویج خدمات در سطح جهان عمدتاً از روی این گونه خدمات رایج در ایالت متحده الگوبرداری شده است و علت آن رواج اعطای کمک های نقدی و جنسی در سال های پس از جنگ جهانی دوم است.

با وجود تلاش های به عمل آمده الگوی آمریکایی ترویج در کشورهای در حال توسعه به طور کامل و تمام عیار تقلید و به کار بسته نشده است.

در الگوی اشاعه فرض بر این است که آمیزه ای متناسب از راهبردهای ارتباطات میان فردی و رسانه های جمعی، که عموم مردم حد واسط آن ها هستند، افراد را از یک فرایند آگاهی از طریق علاقه، ارزیابی، آزمایش و نهایتاً پذیرش فناوری به تحرک وا می دارد. انتقاد از این الگو به ماهیت گرایش به نوآوری، گرایش به اقناع و گرایش به آگاهی دادن از بالا به پایین آن بر می گردد.

آنچه در این الگو مورد انتقاد قرار گرفته آن است که الگوی مذکور بر پذیرفته شدن و به اجرا درآمدن آن فناوری جدید به شدت تاکید می ورزد و بر تاثیر نظرات دریافت کنندگان فناوری بر تصمیم گیری های توسعه و فرآیندهای توسعه تاکیدی کمتر از حد لزوم به عمل می آورد.

یک جریان یه طرفه پیام رسانی با هدف تاثیرگذاری آغاز شد که مبدا آن ادارات متحول کننده در راس هرم حکومت و مقصد آن دهقانان و روستاییان در قاعده هرم مذکور بودند، فرآیندی ارتباطی که سرانجام لقب تمسخرآمیز “ارتباط از بالا به پایین” به آن اطلاق شد.

از آنجایی که رسانه های جمعی در نخستین سال های اجرای برنامه توسعه در کشورهای در حال توسعه کاربرد گسترده ای نداشتند، همین امر پیشینه و انگیزه ای شد برای اختصاص دادن بیشتر منابع ترویج به کارگزار میدانی، هر چند این کار نیز به قیمت متوقف شدن کوشش های اکتشافی برای یافتن و ابداع انواع دیگر روش ها تمام شد.

سوگیری گرایش به رسانه های جمعی و گرایش به باسوادی

کنش متقابل میان باسوای و رسانه های جمعی ابزاری است که به وسیله آن توده های مردم سرانجام خود را از قید و بند سنت گرایی رها خواهند ساخت و این امر نویدبخش ” گذر از جامعه سنتی” به شمار می رود.

در این الگو، رسانه های جمعی مسئول ایجاد آگاهی های گسترده درباره نوآوری ها و ایجاد علاقه به آن ها تحت حمایت و تایید کارگزاران یاری دهنده خواهند بود. محتوای پیام های آنان را عناصر اقناعی تشکیل خواهند داد. و این نوآوری ها را در اختیار کشورهایی که قرار است بپذیردند قرار خواهند داد. سپس پذیرندگان اولیه نواوری ها به احتمال قوی در نظام اجتماعی خود الگو و سرمشقی برای سایرین خواهند شد و نوآوری هایشان مورد تقلید قرار خواهد گرفت.

با نمایش این گونه تاثیرها، نوآوری های مذکور قطره قطره و به تدریج به کل جامعه موردنظر نشئت می کند. بنابراین به مرور زمان، نوآوری ها به کل نظام های اجتماعی سرایت می کند و در میان آن ها گسترش می یابد.

موانع ذهنی و روان شناختی توسعه

در غرب به افراد سرسخت، که حاضر به پذیرش نوآوردی ها نمی شدند، لقب “وامانده” داده بودند. به افراد رویگردان از نوآوری در جهان سوم نیز به همان چشم نگریسته می شد. مسئله اینجا بود که افراد بی رغبت به نوآوری در کشورهای غربی اقلیت کوچکی را تشکیل می دادند، حال آن که مردم گریزان از نوآوری در جهان سوم معمولاً اکثریت عظیم بودند.

مک کله لند استناد جست تا عامل اجتماعی – روان شناختی و ذهنی را که گمان می کردند مانع روی آوردن روستاییان به نوآوری می شد را بیان کند و این عوامل ده گانه را پردازش کرد و آن ها را “خرده فرهنگ دهقانی” نامید. گرایش تازه ای پدید آمد که گرایش محدودیت روان شناختی و ذهنی نامیده و به سایر گرایش ها افزوده شد و تعدیل عمده ای در الگوی ساده انگارانه توسعه به وجود آورد. این الگو به معنا آن به بود که توسعه روستاییان محقق نخواهد شد مگر آنکه نخست بیماریهای روان شناختی گریبان گیر آن درمان شود.

انتشار محدودیت های اجتماعی – روان شناختی تاثیری بسیار دلسردکننده بر پژوهش در حوزه ارتباطات توسعه بر جا نهاد.

متغییرهایی مانند خانواده گرایی، تقدیرگرایی، دینداری، و قادر نبودن به چشم پوشی از منافع آنی به خاطر منافع آتی، که تعدادی از عوامل محدود کننده ذهنی توسعه به شمار می روند، اساساً “نفوذناپذیر” به نظر می رسیدند.

موانع اجتماعی – اقتصادی توسعه

پژوهشگران ارتباطی جهان سوم، که در ایالات متحده آموزش دیده بودند، بیان نظرات اعتراض آمیز خود را آغاز کرده بودند. آنان سبک و روش پژوهش در ارتباطات توسعه را، که از لحاظ فکری تحت نفوذ ایالت متحده بود، به چالش خواندند.
عده ای از آنان به مقوله ذهنی و روان شناختی رویگردانی از نوآوری ها شک و سوء ظن داشتند. آنان استدلال می کردند پژوهش هایی که حاصل آن ها پیدایش نظریه عوامل ده گانه تشکیل دهنده خرده فرهنگ دهقانی است، موجب شده است که برای سنجش فرهنگ روستاییان از ابزاری ساختگی و نادرست استفاده شود. این ایرادها و اعتراض ها باعث شد پژوهشگران در تحقیقات خود تجدیدنظر کنند.

مطالعات میدانی در کنیا این فرضیه را تائید کرد. و شش عامل روان شناختی تعیین شد. که عوامل “تنگناها” نام نهادند.

۱-   فقدان دانش  و مهارت در مورد نوآوری هایی که قرار بود پذیرفته شود.

۲-   فقدان مشارکت مردم عادی در روند برنامه ریزی توسعه.

۳-   فقدان اعتبارات مالی و مواد و تجهیزات لازم برای پذیرش نوآوری ها

۴-   فقدان گستردگی بازار به حد کفایت برای خرید تجهیزات یا فروش محصولات

۵-   فقدان زیرساخت های لازم برای تسهیل توزیع اطلاعات

۶-   فقدان امکانات و فرصت های شغلی در نواحی روستایی در فصل هایی که کار کشت و زرع تقریبا متوقف می شود.

برخی از پژوهشگران ارتباطات توسعه توجه خود را به جستجو برای یافتن عواملی معطوف کردند که به احتمال قوی می توانستند پروژه های توسعه را بیش از پیش در خور نیاز گروه های فاقد امتیازات مالی و اجتماعی گرداند. آنان
پی بردند به این که بسیاری از پروژه های قبلی به محدودیت ارتباطی توجه کافی مبذول نداشته اند. بنابراین حاصل تلاش های انان مفهوم سازی ارتباطات به منزله پشتوانه ای پویا برای پروژه ها و فعالیت های توسعه بود که “ارتباطات حامی توسعه” نام گرفت. متخصصین ارتباطات حامی توسعه وظیفه دارند پلی روی شکاف ارتباطات، که میان کارشناسان فنی دارای تخصص در حوزه های ویژه دانش و کاربران ارتباطات پدید آمده است، احداث کند.

با وجود آنکه افزوده شدن کارشناس” ارتباطات حامی توسعه” به پروژه های توسعه ممکن است در بسیاری از موارد مفید واقع شود، شناخت این نکته حائز اهمیت اساسی است که هر وضعیت و موقعیت در اجرای برنامه توسعه منحصر به فرد و پیچیده است و سطح بومی و محلی پروژه توسعه در نهایت از ساختارها و فرایندهای سیاسی – اقتصادی جهانی  ملی جداشدنی نیست.

چالش های قرن بیست و یکم

بعد از پایان یافتن “جنگ سرد”، تعارضات قومی و مذهبی جایگزین آن شده است و ارتباط این تقسیم بندی اجتماعی با فرایند توسعه را وضوح بسیاری بخشیده است. جنبش های فمنیستی و زیست محیطی شیوه های دیرینه اندیشیدن در هر رشته، از جمله مطالعات توسعه  مطالعات ارتباطی، را دگرگون ساخته است.

مسائل مربوط به موازین اخلاقی در مداخلات طبقات اجتماع و فرهنگ ها در یکدیگر، گزینه ها و روش شناسی های توسعه را در معرض چالش ها روزافزونی قرار داده است. روند امور در مسیر جهانی شدن، پیوند میان فرایندهای ارتباطات توسعه و فرایندهای سیاست، اقتصاد و ایدئولوژی در جامعه را بسیار مشهودتر و جدل برانگیزتر ساخته است. فناوری های نوین جریان ورود و خروج اطلاعات در سطح جهان را تصاعدی افزایش می دهد و علاوه بر نشان دادن راهبردهای جدید برای ایجاد ارتباطات توسعه از بروز مشکلات تازه ای نیز در این حوزه خبر می دهد.

با وجود آنکه جهانی شدن هم اکنون وجود مرزهای ملی را تا حدودی زائد و بی مورد جلوه می دهد. یک جهان چهارم که شامل بخش های وسیعی از آفریقا، آمریکای جنوبی و آسیاست، به منزله جهانی بی فایده و زائد بر نیاز اقتصاد شبکه ای جهانی، تقریباً به طور کامل از بقیه جهان مجزا و کنار خواهد شد. بسیاری از پژوهشگران و صاحب نظران دیگر اکنون به یک “شکاف دیجیتال” اشاره می کنند که اقوام و کشورها را، از لحاظ دسترسی یا عدم دسترسی آنان به شبکه های نوین اطلاع رسانی الکترونیک و استفاده یا عدم استفاده آنان از شبکه های مذکور به دو گروه تقسیم می کند.

شکل و حالت هر گونه مداخله، با توجه به زمینه های تاریخی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی کشورها تغییر می کند. اگر مداخلات ضروری و مطلوب یاشد روش های بسیاری برای ارزیابی اهداف و رهیافت ویژه در قبال آن وجود دارد.